عراقی » عشاقنامه » فصل اول » بخش ۶ - مثنوی
آفت عاشقی نه از سر ماست
این بلا خود ز انبیا برخاست
داشت بر یوسف و زلیخا دست
در جهان خود ز دست عشق که رست؟
تا دلم را هوای باطل بود
[...]

عراقی » عشاقنامه » فصل دوم » بخش ۱ - سر آغاز
بود در کنج خانه صبح دمی
خاطر من بخود فتاده دمی
غزلی دلپذیر میگفتم
درر از عشق دوست میسفتم
نفسی وصف یار میراندم
[...]

عراقی » عشاقنامه » فصل دوم » بخش ۲ - غزل
ای ملامت کنان بیحاصل
سعی کمتر کنید در باطل
هستم آشفته بر رخی، که برو
شد پری واله و ملک مایل
هست وصف جمال و نعت لبش
[...]

عراقی » عشاقنامه » فصل دوم » بخش ۳ - مثنوی
چون بدید این غزل بدین سان خوب
ملتفت شد به طالب آن مطلوب
دست یازید و بر گرفت و بخواند
در بد و نیک این سخن میراند
چون به آخر رسید خوش بگریست
[...]

عراقی » عشاقنامه » فصل دوم » بخش ۴ - غزل
ای ز روی تو آفتاب خجل
وز لبت آب زندگی حاصل
عاشقان را خیال عارض تو
در شب تیره نور دیده و دل
زانکه روی تو را ز غایت لطف
[...]

عراقی » عشاقنامه » فصل دوم » بخش ۵ - مثنوی
آن غزال این غزل چو زیبا دید
به کرشمه به سوی من نگرید
زد چو طوطی یکی شکرخنده
گفت: ذوقت مزید و پاینده
کاندر آماج نطق معنی جوی
[...]

عراقی » عشاقنامه » فصل سوم و چهارم » بخش ۱ - سر آغاز
آن غریبان منزل دنیی
آن عزیزان جنتالماوی
محرمان سراچهٔ قدسی
لوح خوانان سر نه کرسی
سالکان طریقهٔ علیا
[...]

عراقی » عشاقنامه » فصل سوم و چهارم » بخش ۲ - غزل
جنت قرب جای ایشان است
نور رضوان صفای ایشان است
جان من در هوای ایشان است
تن من خاک پای ایشان است
عقل کل هست گنگ و لایعقل
[...]

عراقی » عشاقنامه » فصل سوم و چهارم » بخش ۳ - مثنوی
آنکه ایشان برو نظر کردند
اولش عاشقی خبر کردند
عشق در هر دلی که جای گرفت
دست برد اندرون و پای گرفت
عشق در هر دلی که سر بر زد
[...]

عراقی » عشاقنامه » فصل سوم و چهارم » بخش ۴ - حکایت
بود معروف زادهای عاقل
مستعد و محصل و فاضل
کرده تحصیل علم حکمت و شرع
طالب اصل کار و تارک فرع
مرد سالک، جوان صاحب درد
[...]

عراقی » عشاقنامه » فصل سوم و چهارم » بخش ۵ - مثنوی
«انما العاشقون مذبوحون»
«عندباب الحبیب مطروحون»
عاشقان کشتگان زنده دلند
ز آتش عشق دوست مشتعلند
عاشقان را نه دود و نه عود است
[...]

عراقی » عشاقنامه » فصل سوم و چهارم » بخش ۶ - غزل
هر دلی کان به عشق مایل نیست
حجرهٔ دیو دان، که آن دل نیست
زاغ، گو: بیخبر بمیر از عشق
که ز گل، عندلیب غافل نیست
دل بیعشق چشم بینور است
[...]

عراقی » عشاقنامه » فصل سوم و چهارم » بخش ۷ - مثنوی
هر که بر خوان این هوس خام است
نیست معنی درو، همه نام است
هر که از عشق بیخبر باشد
اندرین ره بسان خر باشد
بیخبر در بریدن منزل
[...]

عراقی » عشاقنامه » فصل سوم و چهارم » بخش ۸ - حکایت
آن شنیدی که عاشقی جانباز
وعظ گفتی به خطهٔ شیراز؟
سخنش منبع حقایق بود
خاطرش کاشف دقایق بود
روزی آغاز کرد بر منبر
[...]

عراقی » عشاقنامه » فصل پنجم » بخش ۱ - سر آغاز
مطربا، نغمهٔ حزین بر دار
یک زمانم دماغ جان تر دار
از نه آهنگ خردهٔ عشاق
نغمهای گو، ز پردهٔ عشاق
مردم از هجر دوست، یک دمهای
[...]

عراقی » عشاقنامه » فصل پنجم » بخش ۲ - حکایت
بود مردی همیشه در گلخن
گلخنش بود سال و مه گلشن
گرد حمام نفس میگردید
گلخن جسم را همی تابید
زان مقامش ملال پیدا شد
[...]

عراقی » عشاقنامه » فصل پنجم » بخش ۳ - غزل
در هوای تو جان و تن بارست
جان فدا کرد عاشق و وارست
صید خود را چرا زنی تو به تیر؟
کو به دام تو خود گرفتار است
در هلاک دلم چه میکوشی؟
[...]

عراقی » عشاقنامه » فصل پنجم » بخش ۴ - مثنوی
آن پری، بعد از آنکه تیر انداخت
گلخنی زخم خورده را بشناخت
اندر آمد ز اسب پیشش شد
مرهم اندورن ریشش شد
نفسی راه لطف پیش گرفت
[...]

عراقی » عشاقنامه » فصل پنجم » بخش ۵ - غزل
تیری، ای دوست، برکش از ترکش
پس به آبروی چون کمان درکش
هان! دلم گر نشانه میخواهی
زدن از توست و از من آهی خوش
کی ز تیرت الم رسد؟ که مرا
[...]

عراقی » عشاقنامه » فصل پنجم » بخش ۶ - مثنوی
هر که را نیست عیش خوش بیدوست
این مناجات میکند: کاری دوست
جان ما گوهری است بیش بها
کالبدهای ما چو مزبلها
اندرین مزبله چه میپاییم؟
[...]
