هر که را نیست عیش خوش بیدوست
این مناجات میکند: کاری دوست
جان ما گوهری است بیش بها
کالبدهای ما چو مزبلها
اندرین مزبله چه میپاییم؟
روی بنمای، تا برون آییم
گرچه از تو به بوی خرسندیم
هم به دیدارت آرزومندیم
عاشقا، راز عاشقان بشنو
هم ز بیدل حدیث جان بشنو
گوش کن سر این فسانه ز من
گلخنی جان توست و گلخن تن
گرچه در جان توست کان علوم
در تنت هست گلخنی ز ظلوم
آنکه در جان تو را اصول نهاد
لقب جسم تو جهول نهاد
تا تو از خویشتن برون نایی
دیدهٔ دل به دوست نگشایی
چون برون آمدی، فدا کن جان
تا ببینی مگر رخ جانان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی اهمیت عشق و دوست است. شاعر میگوید که هر کسی بدون دوست، زندگی خوشی ندارد و از دوستی و وصل با محبوب سخن میگوید. او جان انسان را به گوهری ارزشمند تشبیه میکند که در بدن مادی، که مانند زبالهای است، دفن شده است. شاعر از محبوب میخواهد که خود را نشان دهد تا از این وضعیت رهایی یابند. او همچنین به عاشقان توصیه میکند که به راز عشق گوش دهند و از خویشتن رها شده، دیدگان دل را به سوی محبوب باز کنند. در نهایت، دعوت به فدا کردن جان به خاطر دیدن روی محبوب میکند.
هوش مصنوعی: هر کس که از زندگی لذت نمیبرد به خاطر نبودن دوست، به دعا و مناجات میپردازد و از خداوند درخواست راهی برای پیدا کردن دوستی میکند.
هوش مصنوعی: روح ما ارشدی با ارزش و گرانبهاست، در حالی که بدنهای ما مانند زبالهها هستند.
هوش مصنوعی: در این مکان بیارزش چه به دنبال هستیم؟ خودت را نشان بده، تا ما نیز از اینجا خارج شویم.
هوش مصنوعی: با اینکه از بوی وجود تو خوشحال هستیم، اما در عین حال به دیدن تو بسیار مشتاقیم.
هوش مصنوعی: ای عاشقان، به راز دل عاشقان گوش بسپارید و از بیدلها رازی درباره جان بشنوید.
هوش مصنوعی: به دقت گوش کن؛ این داستانی که میگویم، قلب تو همچون گودالی پر از احساسات و روح توست و جسم تو به مانند گودالی دیگر است.
هوش مصنوعی: اگرچه دانش و علوم در وجود تو نهفته است، اما به خاطر ظلمی که در وجودت وجود دارد، این دانش مانند خاکی پوشیده شده است.
هوش مصنوعی: کسی که اصول وجود تو را در جانت قرار داد، نام جسم تو را نادان گذاشت.
هوش مصنوعی: تا زمانی که از خودت فاصله نگیری و به درون خودت ننگری، نمیتوانی با دل به دوست نگاه کنی و ارتباطی واقعی برقرار کنی.
هوش مصنوعی: وقتی از مکان تنگی خارج میشوی، جان خود را فدای چیزی کن تا شاید بتوانی زیبایی محبوبت را نظارهگر باشی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون بیامد بوعده بر سامند
آن کنیزک سبک زبام بلند
برسن سوی او فرود آمد
گفتی از جنبشش درود آمد
جان سامند را بلوس گرفت
[...]
چیست آن کاتشش زدوده چو آب
چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب
نیست سیماب و آب و هست درو
صفوت آب و گونه سیماب
نه سطرلاب و خوبی و زشتی
[...]
ثقة الملک خاص و خازن شاه
خواجه طاهر علیک عین الله
به قدوم عزیز لوهاور
مصر کرد و ز مصر بیش به جاه
نور او نور یوسف چاهی است
[...]
ابتدای سخن به نام خداست
آنکه بیمثل و شبه و بیهمتاست
خالق الخلق و باعث الاموات
عالم الغیب سامع الاصوات
ذات بیچونش را بدایت نیست
[...]
الترصیع مع التجنیس
تجنیس تام
تجنیس تاقص
تجنیس الزاید و المزید
تجنیس المرکب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.