گنجور

 
عراقی

آنکه ایشان برو نظر کردند

اولش عاشقی خبر کردند

عشق در هر دلی که جای گرفت

دست برد اندرون و پای گرفت

عشق در هر دلی که سر بر زد

خیمه از عقل و علم برتر زد

هر دلی کو به عشق بینا شد

منزلش زیر بود و بالا شد

هر دلی را که عشق روی نمود

هر زمانی ارادتش افزود

هر ارادت که عشق را شاید

از رضا و موافقت زاید

هر ارادت که از محبت شد

یا ز انعام یا ز رایت شد

اولش عام و آخرش خاص است

محض لطف است و عین اخلاص است

در کلام خدای می‌خوانی

که: «علیک محبت منی»

چون محبت رسد به عین کمال

در دل و جان و الهان جمال

عشق نامش نهند اولوالاشواق

چون رسد آن به حد استغراق

اندرین بحر اگر غریق شوی

تو خود استاد این طریق شوی

گر شنیدی و شد تو را معلوم

رو بخوان تا نکو شود مفهوم

 
 
 
عنصری

چون بیامد بوعده بر سامند

آن کنیزک سبک زبام بلند

برسن سوی او فرود آمد

گفتی از جنبشش درود آمد

جان سامند را بلوس گرفت

[...]

مسعود سعد سلمان

چیست آن کاتشش زدوده چو آب

چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب

نیست سیماب و آب و هست درو

صفوت آب و گونه سیماب

نه سطرلاب و خوبی و زشتی

[...]

ابوالفرج رونی

ثقة الملک خاص و خازن شاه

خواجه طاهر علیک عین الله

به قدوم عزیز لوهاور

مصر کرد و ز مصر بیش به جاه

نور او نور یوسف چاهی است

[...]

سنایی

ابتدای سخن به نام خداست

آنکه بی‌مثل و شبه و بی‌همتاست

خالق الخلق و باعث الاموات

عالم الغیب سامع الاصوات

ذات بیچونش را بدایت نیست

[...]

وطواط

الترصیع مع التجنیس

تجنیس تام

تجنیس تاقص

تجنیس الزاید و المزید

تجنیس المرکب

[...]