عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۱
ای رخ جان فزای تو گشته خجسته فال من
باز نمای رخ، که شد بی تو تباه حال من
ناز مکن، که میکند جان من آرزوی تو
عشوه مده، که میدهد هجر تو گوشمال من
رفت دل و نمیرود آرزوی تو از دلم
[...]

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۲
چه کنم که دل نسازم هدف خدنگ او من؟
به چه عذر جان نبخشم به دو چشم شنگ او من؟
به کدام دل توانم که تن از غمش رهانم؟
به چه حیله واستانم دل خود ز چنگ او من؟
چو خدنگ غمزهٔ او دل و جان و سینه خورده
[...]

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۳
بپرس از دلم آخر، چه دل؟ که قطرهٔ خون
که بیتو زار چنان شد که: من نگویم چون؟
ببین که پیش تو در خاک چون همی غلتد؟
چنان که هر که ببیند برو بگرید خون
بمانده بی رخ زیبای خویش دشمن کام
[...]

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۴
چو دل ز دایرهٔ عقل بی تو شد بیرون
مپرس از دلم آخر که: چون شد آن مجنون؟
دلم، که از سر سودا به هر دری میشد
چو حلقه بین که بمانده است بر در تو کنون
کسی که خاک درت دوستتر ز جان دارد
[...]

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۵
ای حسن تو بیپایان، آخر چه جمال است این؟
در وصف توام حیران، آخر چه کمال است این؟
رویت چو شود پیدا ابدال شود شیدا
ای حسن رخت زیبا، آخر چه جمال است این؟
حسنت چو برون تازد، عالم سپر اندازد
[...]

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۶
ای دل و جان عاشقان شیفتهٔ جمال تو
هوش و روان بیدلان سوختهٔ جلال تو
کام دل شکستگان دیدن توست هر زمان
راحت جان خستگان یافتن وصال تو
دست تهی به درگهت آمدهام امیدوار
[...]

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۷
ای دل و جان عاشقان شیفتهٔ لقای تو
سرمهٔ چشم خسروان خاک در سرای تو
مرهم جان خستگان لعل حیات بخش تو
دام دل شکستگان طرهٔ دلربای تو
در سر زلف و خال تو رفت دل همه جهان
[...]

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۸
ای آرزوی جان و دلم ز آرزوی تو
بیمار گشته به نشود جز به بوی تو
باری، بپرس حال دل ناتوان من
بنگر: چگونه میتپد از آرزوی تو؟
از آرزوی روی تو جانم به لب رسید
[...]

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۹
ای همه میل دل من سوی تو
قبلهٔ جان چشم تو و ابروی تو
نرگس مستت ربوده عقل من
برده خوابم نرگس جادوی تو
بر سر میدان جانبازی دلم
[...]

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۰
ترک من، ای من غلام روی تو
جمله ترکان جهان هندوی تو
لعل تو شیرینتر از آب حیات
زان بگو خوشتر چه باشد؟ روی تو
خرم آن عاشق، که بیند آشکار
[...]

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۱
آن مونس غمگسار جان کو؟
و آن شاهد جان انس و جان کو؟
آن جان جهان کجاست آخر؟
و آن آرزوی همه جهان کو؟
حیران همه ماندهایم و واله
[...]

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۲
ساقی، قدحی می مغان کو؟
مطرب غزل تر روان کو؟
آن مونس دل کجاست آخر؟
و آن راحت جان ناتوان کو؟
آیینهٔ سینه زنگ غم خورد
[...]

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۳
مانا دمید بوی گلستان صبح گاه
کاواز داد مرغ خوشالحان صبحگاه
خوش نغمهای است نغمهٔ مرغان صبح دم
خوش نعرهای است نعرهٔ مستان صبحگاه
وقتی خوش است و مرغ دل ار نغمهای زند
[...]

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۴
ای جمالت برقع از رخ ناگهان انداخته
عالمی در شور و شوری در جهان انداخته
عشق رویت رستخیزی از زمین انگیخته
آرزویت غلغلی در آسمان انداخته
چشم بد از تاب رویت آتشی افروخته
[...]

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۵
ای راحت روح هر شکسته
بخشای به لطف بر شکسته
بر جان من شکسته رحم آر
کاشکستهترم ز هر شکسته
پیوسته ز غم شکسته بودم
[...]

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۶
ای در میان جانم گنجی نهان نهاده
بس نکتههای معنی اندر زبان نهاده
سر حکیم ما را در شوق لایزالی
در من یزید عشقش پیش دکان نهاده
در جلوهگاه معنی معشوق رخ نموده
[...]

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۷
ای هر دهن ز یاد لبت پر عسل شده
در هر دهن خوشی لب تو مثل شده
آوازهٔ وصال تو کوس ابد زده
مشاطهٔ جمال تو لطف ازل شده
از نیم ذره پرتو خورشید روی تو
[...]

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۸
در صومعه نگنجد، رند شرابخانه
عنقا چگونه گنجد در کنج آشیانه؟
ساقی، به یک کرشمه بشکن هزار توبه
بستان مرا ز من باز زان چشم جاودانه
تا وارهم ز هستی وز ننگ خودپرستی
[...]

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۹
در صومعه نگنجد رند شرابخانه
ساقی، بده مغی را، درد می مغانه
ره ده قلندری را، در بزم دردنوشان
بنما مقامری را، راه قمارخانه
تا بشکند چو توبه، هر بت که میپرستید
[...]

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۰
بازم از غصه جگر خون کردهای
چشمم از خونابه جیحون کردهای
کارم از محنت به جان آوردهای
جانم از تیمار و غم خون کردهای
خود همیشه کردهای بر من ستم
[...]
