ای آرزوی جان و دلم ز آرزوی تو
بیمار گشته به نشود جز به بوی تو
باری، بپرس حال دل ناتوان من
بنگر: چگونه میتپد از آرزوی تو؟
از آرزوی روی تو جانم به لب رسید
بنمای رخ، که جان بدهم پیش روی تو
حال دل ضعیف چنین زار کی شدی؟
گر یافتی نسیم گلستان کوی تو
در راه جست و جوی تو هر جانبی دوید
در ره بماند و راه نیاورد سوی تو
از لطف تو سزد که کنون دست گیریش
چون بازمانده، گمشده در جست و جوی تو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر دلتنگی و longing شاعر برای معشوق است. او از حال بیماری و ناتوانی خود به خاطر آرزو کردن برای معشوق میگوید و از معشوق میخواهد که حال او را بپرسد و ببیند چقدر برای دیدن او دلتنگ است. شاعر تأکید میکند که عشقش به معشوق به حدی رسیده که جانش به لبش نزدیک شده و از او میخواهد که نمایان شود. او همچنین اشاره میکند که در جستوجوی معشوق هر کجا که میرفته، به بنبست رسیده و در نهایت از او میخواهد که به او یاری رساند، مانند کسی که در جستوجوی گمشدهای است.
هوش مصنوعی: ای عشق و آرزوی جان و دل من، به خاطر آرزوی تو بیمار و دلآشفته شدهام و جز با بوی تو آرام نمیشوم.
هوش مصنوعی: حال دل ناتوان من را بپرس و ببین چگونه به خاطر آرزوی تو میلرزد.
هوش مصنوعی: از شدت آرزویی که دربارهی چهرهی تو دارم، به مرز جان دادن رسیدهام. خواهش میکنم چهرهات را نشان بده، چرا که حاضرم جانم را برای دیدن روی تو فدای کنم.
هوش مصنوعی: دل ضعیف من چرا اینقدر غمگین و بیمار شده است؟ اگر هوای تو را درک کرده باشم، پس چرا بوی بهشت و دلانگیزی کوی تو را حس نمیکنم؟
هوش مصنوعی: در مسیر پیدا کردن تو، هر کسی به سوی تو تلاش کرد، اما در نهایت راهی پیدا نکرد و در میانه راه ماند.
هوش مصنوعی: با مهربانی تو، شایسته است که اکنون به یاری کسی بشتابی که مانند فردی گمشده، در جستجوی توست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای صابر ، ای سپهر سخن ، ای جهان فضل
ای کعبهٔ افاضل ایام کوی تو
ای برده نور چشم معانی ز لفظ تو
وی خورده آب باغ معالی ز جوی تو
تا گوی نظم و نثر بمیدان فگنده ای
[...]
ای جان من به جان تو کز آرزوی تو
هست آب چشم من همه چون آب جوی تو
ای من غلام آن خم گیسوی مشکبوی
افتاده در دو پای تو از آرزوی تو
هر شب خیال روی تو آید به پیش من
[...]
جانا بسوخت جان من از آرزوی تو
دردم ز حد گذشت ز سودای روی تو
چندین حجاب و بنده به ره بر گرفتهای
تا هیچ خلق پی نبرد راه کوی تو
چون مشک در حجاب شدی در میان جان
[...]
یازان شده است دست معالی بسوی تو
تازان شده است پای بزرگی بکوی تو
روی تو بسته کرده در غم بر اهل فضل
ای اهل فضل را همه شادی بروی تو
در عدت امید نشسته است تخت ملک
[...]
گل در قرق عرق کند از شرم روی تو
صافی به کوچها دود از جستجوی تو
در شانه دید موی تو صافی و زان زمان
برسینه سنگ میزند از شوق موی تو
بر پای سرو و بید نهد روی هر نفس
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.