گنجور

سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب السّادس فی ذکر نفس الکلّی واحواله » بخش ۵ - اندر عذر انبساط گوید

 

چون خرد در لبت به جان نگرم

چون قلم بر خطت به جان گذرم

آینهٔ روشنی به دست خرد

کس در آن روی دم نیارد زد

پیش تو چون سنان کمر بندم

[...]

سنایی
 

سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب السّادس فی ذکر نفس الکلّی واحواله » بخش ۶ - در چشم نگاه داشتن گوید قالَ النّبی علیه‌السّلام: النّظر سهم منِ سهامِ الشیطان

 

آنچه بر تن قبول بر جان رد

وانچه بر پای نیک بر سر بد

منگر اندر بتان که آخر کار

نگرستن گرستن آرد بار

اوّل آن یک نظر نماید خرد

[...]

سنایی
 

سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب السّادس فی ذکر نفس الکلّی واحواله » بخش ۷ - حکایت

 

آن شنیدی که در گه عیسی

خواست باران به حاجت از مولی

رفت و با قوم خود به استسقا

کرد هرکس ز عجز خویش دعا

به اجابت دعا نشد مقرون

[...]

سنایی
 

سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب السّادس فی ذکر نفس الکلّی واحواله » بخش ۸ - اندر صفت خوب روی بدخوی گوید

 

آنکه با نقشهای زیبااند

تختهٔ کودکان و دیبااند

طمع او را ز روی زیبا چیست

پارهٔ چوب را ز دیبا چیست

هرکه را روی خوب خوی ددست

[...]

سنایی
 

سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب السّادس فی ذکر نفس الکلّی واحواله » بخش ۹ - اندر شرح خوب و زشت گوید

 

خوب را از برای دستِ فراخ

جاودان شاخ شاخ ریزد شاخ

زشت را از برای حسرت چیز

دست و دل تنگ چون گذرگه تیز

گلخنی را کشیده اندر پوست

[...]

سنایی
 

سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب السّادس فی ذکر نفس الکلّی واحواله » بخش ۱۰ - اندر صفت شاهدان گوید

 

شاهد پیچ پیچ را چکنی

ای کم از هیچ هیچ را چکنی

ای دو بادام تو چو گوز گرو

مانده از دست کودکان در گو

چه کنی باد چون وفاجویان

[...]

سنایی
 

سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب السّادس فی ذکر نفس الکلّی واحواله » بخش ۱۱ - در مذمت شهوت راندن

 

شهوت ار جانت بارّه باز کند

بر تو کارِ بتان دراز کند

گرچه از چهره عالم افروزند

از شره دل درند و جان دوزند

همه در بند کام خویشتند

[...]

سنایی
 

سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب السّادس فی ذکر نفس الکلّی واحواله » بخش ۱۲ - اندر صفت خوب رویان و شاهدان گوید

 

آن نگاری که سوی او نگری

او دل از تو برد تو درد بری

روی اگر هیچ بی‌نقاب کند

راه پر ماه و آفتاب کند

ور کند هردو بند گیسو باز

[...]

سنایی
 

سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب السّادس فی ذکر نفس الکلّی واحواله » بخش ۱۳ - حکایت

 

دید وقتی یکی پراگنده

زنده‌ای زیر جامه‌ای ژنده

گفت این جامه سخت خُلقانست

گفت هست آنِ من چنین زانست

چون نجویم حرام و ندهم دین

[...]

سنایی
 

سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب السّادس فی ذکر نفس الکلّی واحواله » بخش ۱۴ - اندر مذمّت دنیا و وصف ترک او

 

کی بود جز به چشم ابله‌وش

آنکه او جان و دین ستاند خوش

شرب او شر دهد خورش خواری

سیم او سم دهد زرش زاری

تا کی از لاف و از ستیزهٔ تو

[...]

سنایی
 

سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب السّادس فی ذکر نفس الکلّی واحواله » بخش ۱۵ - اندر طلب دنیا

 

هرکه جست از خدای خود دنیی

مرحبا لیک نبودش عقبی

هردو نبود به هم یکی بگذار

زان سرای نفیس دست مدار

هست بی‌قدر دنیی غدّار

[...]

سنایی
 

سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب السّادس فی ذکر نفس الکلّی واحواله » بخش ۱۶ - اندر مذمّت کسانی که به جامه و لقمه مغرور باشند

 

جامه از بهر عورت عامه است

خاصگان را برهنگی جامه است

مر زنان راست جامه اندر خور

حیدر و مرد و جوشن اندر بر

جامه بر عورتان پسندیدست

[...]

سنایی
 

سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب السّادس فی ذکر نفس الکلّی واحواله » بخش ۱۷ - در طلب دنیا و غرور او گوید

 

زینة اللّٰه نه اسب و زین باشد

زینة‌اللّٰه جمالِ دین باشد

مرده ای زان شدی اسیرِ هوس

دیده از مردگان کشد کرگس

در جهان منگر از پی رازش

[...]

سنایی
 

سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب السّادس فی ذکر نفس الکلّی واحواله » بخش ۱۸ - اندر مذمّت مال دوست

 

سفله چون خواند رو به مهمانش

پس چه نانش شکن چه دندانش

بر درِ کارگاه طبع لئیم

نز پی ایمنی که از سرِ بیم

گرچه زنجیر حلقه نپذیرد

[...]

سنایی
 

سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب السّادس فی ذکر نفس الکلّی واحواله » بخش ۱۹ - اندر مذمّت شراب گوید

 

مرد دینی شراب تا چکند

بط چینی سراب تا چکند

چیست حاصل سوی شراب شدن

اوّلش شرّ و آخرش آب شدن

کرده‌ای تو به خاک کوی گرو

[...]

سنایی
 

سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب السّادس فی ذکر نفس الکلّی واحواله » بخش ۲۰ - حکایة و مثل

 

گفت بهلول را یکی داهی

جبه‌ای بُرد بخشمت خواهی

گفت خواهم دویست چوب بر او

گفت چوبت چه آرزوست بگو

گفت زیرا که در سرای غرور

[...]

سنایی
 

سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب السّادس فی ذکر نفس الکلّی واحواله » بخش ۲۱ - حکایت

 

گفت مردی ز ابلهی رازی

با یکی بدفعال غمّازی

مرد غمّاز پیش هر اوباش

راز آن مرد کرد یکسر فاش

طیره گشت ابله از چنان غمّاز

[...]

سنایی
 

سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب السّادس فی ذکر نفس الکلّی واحواله » بخش ۲۲ - التمثّل فی اکل الرّبا، اَکل الرّبا کمَن یأکل ناراللظی

 

گفت روزی به جعفرِ صادق

حیله جویی ربادهی فاسق

کز حرامی ربا چه مقصودست

گفت زیرا که مانع جودست

زان رباده بتر ز می‌خوارست

[...]

سنایی
 

سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب السّادس فی ذکر نفس الکلّی واحواله » بخش ۲۳ - حکایت

 

به گدایی بگفتم ای نادان

دین به دونان مده ز بهر دو نان

ابلهانه جواب داد از صف

کز پی خرقه و جماع و علف

راست خواهی بدین تلنگ خوشم

[...]

سنایی
 

سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب السّادس فی ذکر نفس الکلّی واحواله » بخش ۲۴ - اندر نقص دنیا گوید

 

دنیی ارچه ز حرص دلبر تست

دست زی او مبر که مادرِِ تست

گر نه‌ای گبر پس به خوش سخنیش

مادرِ تست چون کنی به زنیش

همچو قرعه برای فالش دار

[...]

سنایی
 
 
۱
۷۶
۷۷
۷۸
۷۹
۸۰
۹۱