گنجور

 
سنایی

گفت روزی به جعفرِ صادق

حیله جویی ربادهی فاسق

کز حرامی ربا چه مقصودست

گفت زیرا که مانع جودست

زان رباده بتر ز می‌خوارست

کین مروت بر آن سخا آرست

وقت را آخُرش اگر چربست

با خدای و رسول در حربست

گر دلت هست با خرد شده جفت

بشنو از حق که یمحق اللّٰه گفت

اندک اندک چو جمع گشت ربی

برود جملگی بخوان ز نُبی

حرص دنیا ترا چنان کردست

که خدا را دلت بیازردست

سیم دارد ترا چنان مشغول

که نترسی تو از خدای و رسول

گر صد آیت بخوانی از ترحیم

باک ناید ترا که باید سیم

یوم یُحمی نخوانی از قرآن

وای بر جان ابله نادان

 
 
 
سنایی

همین شعر » بیت ۱

گفت روزی به جعفرِ صادق

حیله جویی ربادهی فاسق

ایرج میرزا

گفت روزی به جعفرِ صادق

حیله‌بازی منافقی فاسِق

کل شعر در دیوان سنایی آمده و از این جهت نمی‌تواند سرودهٔ ایرج میرزا باشد (منبع).

عنصری

چون بیامد بوعده بر سامند

آن کنیزک سبک زبام بلند

برسن سوی او فرود آمد

گفتی از جنبشش درود آمد

جان سامند را بلوس گرفت

[...]

مسعود سعد سلمان

چیست آن کاتشش زدوده چو آب

چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب

نیست سیماب و آب و هست درو

صفوت آب و گونه سیماب

نه سطرلاب و خوبی و زشتی

[...]

ابوالفرج رونی

ثقة الملک خاص و خازن شاه

خواجه طاهر علیک عین الله

به قدوم عزیز لوهاور

مصر کرد و ز مصر بیش به جاه

نور او نور یوسف چاهی است

[...]

سنایی

ابتدای سخن به نام خداست

آنکه بی‌مثل و شبه و بی‌همتاست

خالق الخلق و باعث الاموات

عالم الغیب سامع الاصوات

ذات بیچونش را بدایت نیست

[...]

وطواط

الترصیع مع التجنیس

تجنیس تام

تجنیس تاقص

تجنیس الزاید و المزید

تجنیس المرکب

[...]