گنجور

قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۱

 

خال عنبربو جدا و خط مشکین‌مو جداست

آنچه خوبان را بود در کار با آن دل‌رباست

نرگس شهلا است یا چشم است یا آهوی چین

زینت حسن است یا خال است یا مشک ختاست

لاله سیراب یا ابر است یا قرص قمر

[...]

قصاب کاشانی
 

قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۲

 

تن چه باشد چاردیوار بنای عاریت

پر مکن قصد اقامت در سرای عاریت

بگذر از این باغ بی‌‌رنگ تعلق چون نسیم

دست و پا مگذار چون گل در حنای عاریت

یک قدم منصور بالاتر نرفت از پای دار

[...]

قصاب کاشانی
 

قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۳

 

خوشه خرمن ما را دل صد چاک بس است

آب این مزرعه را دیده نمناک بس است

آسیایی نبود دیده ما را در کار

به شکست دل ما گردش افلاک بس است

فارغ از گرمی بی‌صرفه این بزمگه‌ایم

[...]

قصاب کاشانی
 

قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۴

 

روی بر آیینه ز آن رخسار می‌گویم حدیث

همچو طوطی از زبان یار می‌گویم حدیث

من سواد دیده از خط تو روشن کرده‌ام

نیست از من دور اگر بسیار می‌گویم حدیث

چشم جادو، غمزه ترسا، خال هندو، رخ فرنگ

[...]

قصاب کاشانی
 

قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۵

 

همرهان بر سینه بی دلدار سنگ ما عبث

می‌کند آه و فغان بسیار زنگ ما عبث

ما حریف حیله‌بازی‌های گردون نیستیم

هست با این خصم بی زنهار جنگ ما عبث

دهر دارد در این هر سنگ دزدی در کمین

[...]

قصاب کاشانی
 

قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۶

 

ای وصل تو را آرزوی دل شده باعث

بر راه تو‌ام دوری منزل شده باعث

در گوشه ابروی تو آن خال مرا کشت

بر قتل من این زهر هلاهل شده باعث

گر دیر دهم جان ز غمش نیست ز سختی

[...]

قصاب کاشانی
 

قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۷

 

از کج‌نهاد سرنزند جز بیان کج

کج می‌رود خدنگ برون از کمان کج

نتوان خموش ساخت زبان اهل کذب را

دشوار بسته در شود از آستان کج

ظاهر چو شد هوس نشود کار عشق راست

[...]

قصاب کاشانی
 

قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۸

 

ای خطّت از قلمرو خوبی ستانده باج

بگرفته نرگست ز غزال ختن خراج

چون نقره‌ای که سکه کند رایجش به دهر

خط داده تازه حسن جمال تو را رواج

زخمی که از نگاه تو آید به جان همان

[...]

قصاب کاشانی
 

قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۹

 

خون می‌خورم ز عشق و مدارم گرفته اوج

شکر خدا که رونق کارم گرفته اوج

یک نیزه آب گریه‌ام از سر گذشته است

باران بی‌حساب بهارم گرفته اوج

از دل برون نرفت دمی یاد زلف او

[...]

قصاب کاشانی
 

قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۰

 

روز اول چون حباب از هم‌نشینی‌های موج

خانه ما را بنا کردند در بالای موج

سربلندی چیست راضی شو به پستی چون خزف

تا نیفتی همچو خس دائم به دست و پای موج

قلزم عشق است و در پایان به اندک سرکشی

[...]

قصاب کاشانی
 

قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۱

 

خط چو سر زد عارض دلدار می‌یابد فرح

سبزه چون پیدا شود گلزار می‌یابد فرح

بی ‌کدورت نیست با اغیار دیدن یار را

بیشتر دل از گل بی‌خار می‌یابد فرح

رو دهد چون اختلاطی اهل را بی فیض نیست

[...]

قصاب کاشانی
 

قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۲

 

رفت شب تا پرده از رخسار بگشاید صباح

بر رخ بلبل در گلزار بگشاید صباح

سر دهد تا پرده شب حق و باطل را به هم

عقده را از سبحه و زنار بگشاید صباح

زنگ شب را مهر بردارد ز مرآت سپهر

[...]

قصاب کاشانی
 

قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۳

 

دمید خط ز لب یار و شد بهار قدح

خوش آن زمان که زنم بوسه بر کنار قدح

شراب شوق به بالا رسیده نشئه او

مگر فتاده نگاه تو بر عذار قدح

نشد ز باده انگور کس خراب آسان

[...]

قصاب کاشانی
 

قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۴

 

مبین به عارض آن سبز گندمین گستاخ

مشو به خرمن فردوس خوشه‌چین گستاخ

غبار هستی افتاده عزیزان است

ز روی کبر منه پای بر زمین گستاخ

تلاش وصل نمودن کمال بی‌ادبی است

[...]

قصاب کاشانی
 

قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۵

 

تنها در این هوا نه همین آب کرده یخ

شیر فلک به کاسه مهتاب کرده یخ

در کنج غنچه لب شیرین گل‌رخان

از سردی آب بوسه چو عناب کرده یخ

بیدار دانی از چه نگردند گل‌رخان

[...]

قصاب کاشانی
 

قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۶

 

ای با رخ تو خال سفید و سیاه و سرخ

چون دیده غزال سفید و سیاه و سرخ

عکس رخ تو و آن خط شبرنگ کرده است

آیینه را جمال سفید و سیاه و سرخ

بنما به رنگ چون شفق از زیر ابر زلف

[...]

قصاب کاشانی
 

قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۷

 

آن را که داغ عشقش پا تا به سر نباشد

در دهر چون نهالی است کان را ثمر نباشد

از درد شام هجران دردی بتر نباشد

بالاتر از سیاهی رنگ دگر نباشد

جام شراب ساقی ما را نمی‌کند مست

[...]

قصاب کاشانی
 

قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۸

 

کی تواند هر طبیبی چاره هجران کند

مشکل افتاده است کار دل خدا آسان کند

کی توانیم از خجالت کرد سر بالا مگر

ابر رحمت شستشوی ما گنهکاران کند

در زمین داریم چون زاشگ ندامت دانه‌ای

[...]

قصاب کاشانی
 

قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۹

 

ندارد مرگ هر کس کشته آن تیر مژگان شد

نباشد حسرت آن دل را که در کوی تو قربان شد

در این گلزار چون دلتنگ گردی لب ز هم مگشا

که عمرش رفت بر باد فنا چون غنچه خندان شد

دلم چون خال دست از کنج آن لب برنمی‌دارد

[...]

قصاب کاشانی
 

قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۰

 

بوی عود و بید در مجمر مشخص می‌شود

حق و باطل در صف محشر مشخص می‌شود

من ز لعل یار گویم خضر ز آب زندگی

این تفاوت در لب کوثر مشخص می‌شود

دعوی یاران اطلس‌پوش و رند شال‌پوش

[...]

قصاب کاشانی
 
 
۱
۳
۴
۵
۶
۷
۱۶
sunny dark_mode