گنجور

 
قصاب کاشانی

تنها در این هوا نه همین آب کرده یخ

شیر فلک به کاسه مهتاب کرده یخ

در کنج غنچه لب شیرین گل‌رخان

از سردی آب بوسه چو عناب کرده یخ

بیدار دانی از چه نگردند گل‌رخان

در رهگذار دیده‌شان خواب کرده یخ

در آتش تنور جهان‌سوز کله‌پز

قلاب آب و دیزی سیراب کرده یخ

استاد و کاسه‌شور و خریدار مانده خشک

دیگ حلیم و کاسه قنداب کرده یخ

باغ و درخت و چشمه و بستان و باغبان

کشت و زمین و حاصل ارباب کرده یخ

چوپان و چوب و لاشکش و گوسفند و گاو

ساطور و سنگ و مصقل قصاب کرده یخ

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode