گنجور

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۸۲ - هم در مدح اتسز گوید

 

رایت شهریار دین گستر

سایه افگند بر جهان یکسر

مسرعات فلک رسانیدند

خبر فتح او بحر کشور

رونقی یافت ملت ایزد

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۸۳ - هم در مدح اتسز گوید

 

علاء دولت خوارزمشاه دین پرور

که آفتاب جلالست و آسمان هنر

خدایگانی ، دریا دلی ، خداوندی

که هست گوهر دریای شرع پیغمبر

شده مسخر پیمان او شهور و سنین

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۸۴ - نیز در مدح اتسز

 

مایهٔ نصرت ، آفتاب ظفر

سایهٔ ایزد ، افتخار بشر

شاه غازی، علا، دولت و دین

آن مکان جلال و کان ظفر

کامگاری، که جز بفرمانش

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۸۵ - هم در مدح اتسز گوید

 

امروز شد صحیفهٔ اقبال پر نگار

و امروز شد طلیعهٔ اسلام کامگار

امروز عون دولت خوارزمشاه کرد

بر رغم شرک قاعدهٔ شرع استوار

در زد بروزگار عدو آتش فنا

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۸۶ - نیز در مدح اتسز گوید

 

ای بسته و گشاده بسی دشمن و حصار

در هر دو حال باد ترا کردگار یار

تأیید تو شکسته بیک حمله صد مصاف

اقبال تو گشاده یک لحظه و صد حصار

بر موجب رضای تو ایام را مضا

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۸۷ - هم در مدح اتسز و تهنیت ورود او به سرای کمال الدین گوید

 

ای زتیغ بی قرار تو ممالک را قرار

صفحهٔ دولت ز آثار حمیدت پر نگار

اختران کی بود جز بر هوای تو مسیر؟

و آسمان را کی بود جز بر مراد تو مدار؟

نه در ایوان سخاوت مثل تو بوده جواد

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۸۸ - هم در ستایش اتسز

 

ای زمان را پادشاه و ای زمین را شهریار

پادشاه نامداری ، شهریار کامگار

ملک و ملت را ز رأی و رایت تو انتظام

دین و دولت را ز نام و نامهٔ تو افتخار

مثل و شبه تو نبوده روز بزم و روز رزم

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۸۹ - در فتح جند و مدح علاء الدوله نصرت دین ابوالمظفر اتسز خوارزمشاه

 

ای سمن ساق ترک سیم عذار

تیغ از کف بنه ، قدح بردار

وقت باده است ، باره را بر بند

روز مهر است ، کینه را بگذار

عدت رزم را بجمله ببر

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۹۱ - در مدح ملک اتسز

 

بنشاند باد فتنه ز شمشیر آبدار

فرمانده ملوک ، خداوند روزگار

خورشید خسروان ، ملک اتسز، که تیغ او

اندر جهان معالم حق کرده آشکار

شاهی ، کز و لوای ظفر گشت مرتفع

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۹۲ - نیز در مدح اتسز گوید

 

پناه ملک عجم ، شهریار دولت یار

چراغ دین عرب ، پادشاه گیتی دار

ابوالمظفر ، اتسز ، خدایگان بشر

که اختیار ملوکست و افتخار تبار

خدایگانی ، کز علم و حلم او هستند

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۹۳ - در وصف قلم و خاتم و مدح علاء الدوله ابوالمظفر اتسز

 

چیست آن شکل آسمان کردار؟

کآفتاب اندرو گرفته قرار

دیده کس آفتاب ناسایر

دیده کس آسمان نادوار؟

نعمت و محنتست از آثارش

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۹۴ - در مدح مجد‌الدین علی بن جعفر

 

زان زلف بی‌قرار دلم گشت بی‌قرار

زان چشم پر خمار سرم گشت پر خمار

سر پر خمار خوش تر و دل بی‌قرار به

زان چشم پر خمار وزان زلف بی‌قرار

چون تارهای زلف تو گشتست روز من

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۹۵ - در مدح اتسز

 

زهی! خطهٔ ملک‌ را شهریار

خهی! از تو بنیاد دین استوار

چو تن را بجان و چو جان را بعلم

بجاه تو اسلام را افتخار

نه در بیضهٔ حشمت تو خلل

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۹۶ - رد العجز الی الصدر در مدح اتسز

 

قرار از دل من ربود آن نگار

بدان عنبرین طرهٔ بی قرار

نگارست رخسارهٔ من ربود آن نگار

ز هجران رخسارهٔ آن نگار

کنار من از دوست تا شد تهی

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۹۷ - در مدح ملک اتسز

 

مظلم شبی دراز از طرهٔ نگار

گشته سیه زمان و شده تیر روزگار

افلاک شسته چهرهٔ خود را برنک تیر

و آفاق کرده جامهٔ خود را بلون قار

بر خلق تنگ گشته مساکن چو کام کور

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۹۸ - هم در ستایش ملک اتسز

 

منت خدای را، که باقبال شهریار

شد رکن ملک و قاعدهٔ ملت استوار

خوارزمشاه عالم عادل ، که در جهان

ناورد گشت چرخ چنو هیچ شهریار

خورشید خسروان ملک اتسز ، که کردهاش

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۹۹ - نیز در مدح اتسز خوارزمشاه

 

همه کار گیتی بود برقرار

چو با دین و دانش بود شهریار

بعدلست هر سلطنت را ثبات

بعلمست هر مملکت را مدار

جهان را بعدل و هدی را بعلم

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱۰۰ - در مرثیۀ شرف الدین قزل ارسلان بن اتسز

 

بس بلندا! که شد ز گردون پست

بس عزیز که شد ز گیتی خوار

محنت چرخ را که دیده قیاس؟

ستم دهر را که دید شمار

نیست از چرخ ایمنی، پنهان

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱۰۱ - در مدح ملک اتسز

 

ای در مصاف رستم دستان روزگار

با باس تو هدر شده دستان روزگار

مقهور دستبرد تو اجرام آسمان

مجبور پای بند تو ارکان روزگار

پیش براق و هم تو هنگام کر و فر

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱۰۲ - در مدح ادیب صابر بن ایمعیل ترمذی

 

صابر، ای طبع تو جهان هنر

وی بتو تازه بوستان هنر

ظاهرت صاحب ردای سداد

باطنت مالک عنان هنر

هر زمان خامهٔ تو در دو زبان

[...]

وطواط
 
 
۱
۳
۴
۵
۶
۷
۱۱
sunny dark_mode