طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۱
یکسر شرار عشقم و آهم زبانه است
آیینهدار دردم و حیرت بهانه است
خرمن کنید دانه گوهر ز اشک من
در هر طرف که سیل سرشکم روانه است
ای ناخدا تو لنگر کشتی ز صبر کن
[...]
طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۲
بس که بیرنگی درین گلشن دلیل رنگ اوست
عرض جوهر صیقل آیینه را از زنگ اوست
میزند هر لحظه دم از موج طوفان بقا
شوخی خون شهیدان از حنای چنگ اوست
تا نگردد سوده از رفتار پای توسنش
[...]
طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۳
باده رندان را شراب کوثریست
گردن مینا در آغوش پریست
از رموز مشکلات زلف او
گر گذشتی بیتأمل سرسریست!
انقلاب رنگ فطرت کار نیست
[...]
طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۴
سرشکم دانه بیحاصل کیست؟!
قماش ناله بار محمل کیست؟!
دلم هر لحظه دارد اضطرابی
تپش فرسود شوق بسمل کیست؟!
گهرریز است چشم انتظارم
[...]
طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۵
قامت دلجوی او سرو گلستان کیست؟!
عارض تابان او شمع شبستان کیست؟!
گر نبود تیر او سوی منش دم به دم
بر دل مجروح من ناوک پیکان کیست؟!
باد صبا میبرد قافله بر قافله
[...]
طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۶
سرخط مشق جنون زلف پریشان کیست؟!
سرمه بخت سیه نرگس فتان کیست؟!
گر نه خدنگ تو را سینه من شد هدف
بر دل مجروح من ناوک پیکان کیست؟!
ضبط عنان نفس بس که مرا مشکل است
[...]
طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۷
رخش امشب چراغ خانه کیست؟!
نگاهم شهپر پروانه کیست؟!
حدیث کوته زلفش دراز است
شب ما روز از افسانه کیست؟!
زده اشکم ز شادی خیمه غم
[...]
طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۸
هیچ در ملک جهان چون او پریرخسار نیست
اهرمن را بهتر از گیسوی او زنار نیست!
هر زمان چون شمع اندر خانه دل بینمش
سد راه آن پری هرگز در و دیوار نیست!
عرض حاجاتت حجاب عکس مطلب میشود
[...]
طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۹
در طریق عشق کس را رهبری در کار نیست
خانه آیینه را بام و دری در کار نیست
میکشد قلاب جذب عشق سویت دم به دم
بسمل شوق توام بال و پری در کار نیست
کی بود شیرازه در جزو کتاب عاشقان؟!
[...]
طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۰
بس که در قصر جهان آبادی از معمار نیست
جز فنا در خانه هستی دگر دیوار نیست!
عالمی سرگرم سودای خیال عالمند
هیچ کس از خواب غفلت یک دمی بیدار نیست!
بیش ازین در باغ و در گلشن منال ای عندلیب
[...]
طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۱
حاجت من در دو عالم جز گل روی تو نیست
روضه رضوان من غیر از سر کوی تو نیست!
از طواف کعبه و دیر و حرم ما را چه حظ؟!
مسجد و محراب من غیر از سر کوی تو نیست!
یک دمی آسوده نبود این دل مجروح من
[...]
طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۲
ساقیا باده ده بهار گذشت
رونق عیش روزگار گذشت!
در میخانه و سر خم را
باز کن وقت انتظار گذشت!
آنچه داری بریز در جامم
[...]
طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۳
سرو نازش هر طرف با قامت دلجو گذشت
شور و غوغای جهان از گنبد مینو گذشت
در چمن سنبل ز خجلت سر به پیش افکنده بود
جانب گلشن مگر بویی ازآن گیسو گذشت؟!
در کمینگاه تغافل چشم او ره میزند
[...]
طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۴
شب که در دل عکس خورشید رخ او جا گرفت
ظلمت هر ذرهام باج از ید بیضا گرفت
سرفرازان را به عالم جو تواضع چاره نیست
درس تعلیم ادب میباید از مینا گرفت!
در طریق عشق از سعی طلب غافل مباش
[...]
طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۵
آمد و در پیش من از ناز جولان کرد و رفت
خاطرم را همچو زلف خود پریشان کرد و رفت
بس که سیلاب سرشکم آمد از جوش غمش
قصر بنیاد دلم را سخت ویران کرد و رفت
دوش دیدم در چمن از ناز او را جلوهگر
[...]
طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۶
سرو من باز آ که تا سرو خرامان بینمت
هر طرف جولان نما تا مست جولان بینمت!
شد دلم پروانه اندر آتش شمع رخت
کز فروغ چهره بر آن رو چراغان بینمت
خاک شد در راه عشقت همچو من بسیار کس
[...]
طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۷
پریشان جعد سنبل از سر زلف سمنسایت
گشاده غنچه از خندیدن لعل شکرخایت
بود نظاره چون آیینه لذتگیر دیدارت
سراپا دیده نرگس بود محو تماشایت
بهارستان گلزار جمالت عالمی دارد
[...]
طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۸
میکنم جان در غم او کندن جانم عبث
در وفایش عهد کردم عهد و پیمانم عبث!
نالهام بشنید و تأثیری به گوش او نکرد
از فراقش گریه و فریاد و افغانم عبث!
دانه اشکم نشد سرسبز در باغ امید
[...]
طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۹
چاک است گویا پیراهن صبح
انجم بریزد از دامن صبح
شبگیر میکن گر میتوانی
نظاره مهر از روزن صبح
مانند خور باش تا بگذرانی
[...]
طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۰
هرکس که باشد همخانه صبح
چون مهر گردد پروانه صبح
دارد ز مستی چون بحر مواج
اندر دهن کف دیوانه صبح
در آخر شب زنهار گویید
[...]