آمد و در پیش من از ناز جولان کرد و رفت
خاطرم را همچو زلف خود پریشان کرد و رفت
بس که سیلاب سرشکم آمد از جوش غمش
قصر بنیاد دلم را سخت ویران کرد و رفت
دوش دیدم در چمن از ناز او را جلوهگر
دست ما اندر گریبان گل به دامان کرد و رفت
بودم ایمان اگرچه در پیغمبر حسنش ولی
کفر زلفش آمد و تاراج ایمان کرد و رفت
دیشب از لعل بدخشان شد حکایت لعل او
خندهای از ناپسندی در بدخشان کرد و رفت
برقع از رخ برفکند و چهره خود را نمود
طاقت و صبر و قرارم بر دو سامان کرد و رفت
کرد با نیمنگه جان مرا از تن برون
مشکل سخت مرا بسیار آسان کرد و رفت
تا به عرض جلوه آمد در چمن روی گلش
بلبل شوریده را در باغ نالان کرد و رفت
ای خوشا طغرل که بیدل میسراید مصرعی
خانه دل در سر ره بود ویران کرد و رفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از زیبایی و ناز معشوقهاش صحبت میکند که با حضورش خاطرات و احساساتش را تحت تأثیر قرار میدهد. او از به چالش کشیده شدن ایمان و دلش میگوید و اشاره میکند که عشق و زیبایی معشوق، حتی باعث ویرانی احساسات عمیقش میشود. شاعر در وصف چهره معشوقه و تأثیر آن بر خود، احساساتی از غم و شادی را به تصویر میکشد و در نهایت به این نتیجه میرسد که عشق، زندگی را تحت تأثیر قرار داده و منزلی را که ساخته، ویران کرده است.
هوش مصنوعی: او آمد و با ناز و ادا در برابر من خود را نشان داد و سپس رفت. خاطرم را مانند زلفهایش پریشان و درهم کرد و از پیش من رفت.
هوش مصنوعی: به قدری اشکهای من بر اثر غم او ریخته شد که بنیاد و اساس قلبم را به شدت خراب کرد و او رفت.
هوش مصنوعی: دیشب در باغ، زیبا رویی را دیدم که با ناز و عشوه آمد. او دستش را به سمت گلها دراز کرد و با زیبایی خاصی گلها را در آغوش گرفت و سپس رفت.
هوش مصنوعی: علیرغم اینکه به پیامبر ایمان داشتم، اما زیبایی زلف معشوقهام مرا گمراه کرد و ایمانم را از من گرفت و رفت.
هوش مصنوعی: دیشب از درخشش سنگهای قیمتی بدخشان سخن گفته شد و لبخندی از ناپسندی در این سرزمین به وجود آمد و سپس از آنجا رفت.
هوش مصنوعی: چادر را از چهره برداشت و صورتش را نشان داد. طاقت، صبر و آرامش من را در دو موقعیت تغییر داد و از کنارم رفت.
هوش مصنوعی: با یک نگاه کوتاه، جانم را از بدنم خارج کرد. این کار دشوار را برایم بسیار آسان نمود و سپس رفت.
هوش مصنوعی: وقتی زیبایی او در باغ نمایان شد، بلبل عاشق به شدت تحت تأثیر قرار گرفت و با ناله و فریاد حزنآلودی به سراغ او رفت و در نهایت از آنجا رفت.
هوش مصنوعی: طغرل خوشسخن، شعری درباره احساسات عمیق و درد دل خود سروده است. او در این شعر به حالتی اشاره میکند که دلی ویران شده و به خاطر یک لحظه از زیباییها و تجارب زندگی، آن دل ویران را ترک کرده است. این موضوع نشاندهنده یأس و سرخوردگی از زندگی و عشق است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دوش سیلاب خیالت میگذشت از خاطرم
خانهٔ دل بر سر ره بود ویرانکرد و رفت
همین شعر » بیت ۹
ای خوشا طغرل که بیدل میسراید مصرعی
خانه دل در سر ره بود ویران کرد و رفت
یار دل بر بود و از من روی پنهان کرد و رفت
ای گل خندان مرا چون ابر گریان کرد و رفت
تا به زنجیر کسی سر درنیارد بعد از این
حلقهای از زلف خود در گردن جان کرد و رفت
یوسف خندان که رویش ملک مصر حسن داشت
[...]
آمد آن سنگین دل و صد رخنه در جان کرد و رفت
ملک جان را از سپاه غمزه ویران کرد و رفت
آنکه در زلف پریشانش دل ما جمع بود
جمع ما را، همچو زلف خود، پریشان کرد و رفت
قالب فرسوده ما خاک بودی کاشکی!
[...]
شهریار من مرا پابست هجران کرد و رفت
شهر را بر من ز هجر خویش زندان کرد و رفت
وقت رفتن داد تیغ غمزه را زهراب ناز
وان نگه کردن مرا صد رخنه در جان کرد و رفت
من فکندم خویش را از خاکساری در رهش
[...]
بوی زلف او حواسم را پریشان کرد و رفت
برگ عیش پنج روزم را به دامان کرد و رفت
آه دود تلخکامان کار خود را می کند
زلف پندارد را خاطر پریشان کرد و رفت
ذره ای از آفتاب عشق در آفاق نیست
[...]
دلبر قصاب آمد جا به دکان کرد و رفت
دنبه خود را به سیخ ما نمایان کرد و رفت
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.