گنجور

 
طغرل احراری

بس که در قصر جهان آبادی از معمار نیست

جز فنا در خانه هستی دگر دیوار نیست!

عالمی سرگرم سودای خیال عالمند

هیچ کس از خواب غفلت یک دمی بیدار نیست!

بیش ازین در باغ و در گلشن منال ای عندلیب

رشته دل‌بستگی در رنگ این گلزار نیست!

وه چه نقد کاسدیم امروز در دکان دهر

جنس ما را هیچگاهی گرمی بازار نیست!

آرزوی مهر اطلس در دل ما کی بود؟!

فرش ما افتادگان جز سایه دیوار نیست!

نقد دکان خموشان مرهم زخم دل است

در شکست موی چینی مومیا در کار نیست!

پرده مضراب غم دارد بم و زیر دگر

ناله عشاق در آهنگ موسیقار نیست!

حلقه زلفش بود سرمشق چوگان فسون

مرکزی دارد دل ما حاجت پرگار نیست!

زهر غم باشد به کامم طغرل از گیسوی او

حیرتی دارم که هرگز مهره در این مار نیست!

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode