گنجور

 
طغرل احراری

حاجت من در دو عالم جز گل روی تو نیست

روضه رضوان من غیر از سر کوی تو نیست!

از طواف کعبه و دیر و حرم ما را چه حظ؟!

مسجد و محراب من غیر از سر کوی تو نیست!

یک دمی آسوده نبود این دل مجروح من

لحظه‌ای خالی ز سودای تکاپوی تو نیست!

آب و تاب سنبل زلف بتان دیدم ولی

پیچ و تاب طره مرغوله موی تو نیست!

با نگاهی خانه دل را منور می‌کنی

وه که کحل دوستی در چشم جادوی تو نیست!

چشم عبرت را کشادم با تماشای چمن

قامت شمشاد همچون قد دلجوی تو نیست!

دیده‌ام امروز یک‌یک شاعران روزگار

شاعری چون طغرل زار و دعاگوی تو نیست!