گنجور

 
طغرل احراری

یکسر شرار عشقم و آهم زبانه است

آیینه‌دار دردم و حیرت بهانه است

خرمن کنید دانه گوهر ز اشک من

در هر طرف که سیل سرشکم روانه است

ای ناخدا تو لنگر کشتی ز صبر کن

بحر محیط عشق بیکرانه است!

ما عاشقیم و شهره آفاق گشته‌ایم

از ما بسی به عالم امکان فسانه است

نبود به ساز پرده عشاق زیر و بم

آهنگ ساز نغمه ما زین ترانه است

حیرانم از خدنگ کمان رسای او

هر جا دلی‌ست تیر غمش را نشانه است

اشکی که می‌چکد به ره انتظار او

در کشتزار مهره امید دانه است

طغرل گذشته‌ام ز تمنای قصر و جاه

بام فلک که بر سر من سقف خانه است

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode