گنجور

 
طغرل احراری

سرو من باز آ که تا سرو خرامان بینمت

هر طرف جولان نما تا مست جولان بینمت!

شد دلم پروانه اندر آتش شمع رخت

کز فروغ چهره بر آن رو چراغان بینمت

خاک شد در راه عشقت همچو من بسیار کس

از غبار عاشقان گردی به دامان بینمت!

نیست جز خاک درت دارالشفای خستگان

مرهمی در التیام زخم هجران بینمت!

دوش دیدم با هزاران جلوه چون طاوس باغ

همچو گل امروز با طرف گلستان بینمت

می‌زند مهر رخ از صبح بناگوش تو دم

آسمان حسن را خورشید تابان بینمت!

کی کند فکر فلاطون امتیاز نبض ما؟!

درد بی‌درمان غم را سخت درمان بینمت!

ای خوش آن مصرع که طغرل می‌سراید بیدلی

تا ابد یا رب عصای ناتوانان بینمت!