گنجور

 
طغرل احراری

پریشان جعد سنبل از سر زلف سمن‌سایت

گشاده غنچه از خندیدن لعل شکرخایت

بود نظاره چون آیینه لذتگیر دیدارت

سراپا دیده نرگس بود محو تماشایت

بهارستان گلزار جمالت عالمی دارد

سری کو تا بود خالی ز سودای تمنایت؟!

روی دور از برم، جان از تنم آید برون آن دم

بیا تا جان دمد در تن ز طرز آمدن‌هایت!

به راهت ز انتظاری دیده ما شد سفید اینجا

ببخشا توتیای دیده از خاک کف پایت!

ز حسرت مردم ای بدخو نشینی چند با تنها

بود آیا که من بینم تو را خالی ز تنهایت؟!

به دل مهر تو دارد طغرل از اغیار پنهانی

بیا سویم الف‌آسا میان جان دهم جایت!

 
 
 
محتشم کاشانی

به قصد جان من در جلوه آمد قد رعنایت

به قربانت شوم جانا بمیرم پیش بالایت

ازین بهتر نمی‌دانم طریق مهربانی را

که ننشینم ز پا تا جان دهم از مهر در پایت

توانم آن زمان در عشق لاف دردمندی زد

[...]

صائب تبریزی

به این عنوان اگر قامت کشد سرو دلارایت

نماید طوق قمری جلوه خلخال در پایت

نخواهی از گزیدن مانع دندان من گشتن

اگر دانی چه خون‌ها در جگر دارم ز لب‌هایت

بیدل دهلوی

بیا ای جام و مینای طرب نقش‌کف پایت

خرام موج می مخمور طرز آمدن‌هایت

نفس در سینه‌، نکهت آشیان خلد توصیفت

نگه در دیده شبنم پرور باغ تماشایت

شکوه جلوه‌ات جز در فضای دل نمی‌گنجد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه