پریشان جعد سنبل از سر زلف سمنسایت
گشاده غنچه از خندیدن لعل شکرخایت
بود نظاره چون آیینه لذتگیر دیدارت
سراپا دیده نرگس بود محو تماشایت
بهارستان گلزار جمالت عالمی دارد
سری کو تا بود خالی ز سودای تمنایت؟!
روی دور از برم، جان از تنم آید برون آن دم
بیا تا جان دمد در تن ز طرز آمدنهایت!
به راهت ز انتظاری دیده ما شد سفید اینجا
ببخشا توتیای دیده از خاک کف پایت!
ز حسرت مردم ای بدخو نشینی چند با تنها
بود آیا که من بینم تو را خالی ز تنهایت؟!
به دل مهر تو دارد طغرل از اغیار پنهانی
بیا سویم الفآسا میان جان دهم جایت!
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری از شاعر ایرانی است که درباره زیبایی و عشق سخن میگوید. شاعر به وصف معشوقهاش پرداخته و از زیباییهای او و تأثیری که بر دل و جانش دارد، سخن میگوید. او در عشق خود غمگین و چشمانتظار است و احساس میکند که دوری معشوق جانش را به تنگ آورده است. شاعر از حسرت و آرزوهایش برای دیدن معشوقهاش میگوید و در نهایت خواستار نیرویی است که او را به سوی معشوق برگرداند. این شعر پر از زیباییهای طبیعی و عاطفی است و حس عشق و longing را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: موهای پریشان سنبل زیبا نشان از نرمی و لطافت سر زلف گل سمن دارد، و غنچهای که از خنده لبهای شیرین و همچون شکر تو شکفته شده، جلوهای خاص به محیط بخشیده است.
هوش مصنوعی: زمانی که به تماشای تو نشستهام، مانند آیینهای هستم که از زیباییات لذت میبرم و چشمانم همچون نرگس، به زیبایی تو افسون شده است.
هوش مصنوعی: بهارستان پر از زیباییهای تو است و این زیباییها جهانی دارد. آیا در این دنیا جایی پیدا میشود که خالی از عشق و آرزوی تو باشد؟
هوش مصنوعی: وقتی از من دور هستی، جانم از تنم خارج میشود. آن لحظه بیا که جانم دوباره در تنم دمیده شود به خاطر روش آمدنت!
هوش مصنوعی: من از انتظار تو چشمانم به سفیدی رسید و حالا از تو میخواهم مرا ببخشی که به خاطر محبت و عشق تو همیشه در خاک پای تو نشستهام.
هوش مصنوعی: آیا نمیخواهی از تنهاییات دست برداری و کمی از حسرت مردم بدخلق فاصله بگیری، تا من بتوانم تو را ببینم و از تنهاییات خالیتر بیابمت؟
هوش مصنوعی: طغرل به دل محبت تو دارد و از دیگران پنهان است؛ بیا به سوی من، آرام و بیتکلف، تا جانم را برای تو فدای کنم!
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به قصد جان من در جلوه آمد قد رعنایت
به قربانت شوم جانا بمیرم پیش بالایت
ازین بهتر نمیدانم طریق مهربانی را
که ننشینم ز پا تا جان دهم از مهر در پایت
توانم آن زمان در عشق لاف دردمندی زد
[...]
به این عنوان اگر قامت کشد سرو دلارایت
نماید طوق قمری جلوه خلخال در پایت
نخواهی از گزیدن مانع دندان من گشتن
اگر دانی چه خونها در جگر دارم ز لبهایت
بیا ای جام و مینای طرب نقشکف پایت
خرام موج می مخمور طرز آمدنهایت
نفس در سینه، نکهت آشیان خلد توصیفت
نگه در دیده شبنم پرور باغ تماشایت
شکوه جلوهات جز در فضای دل نمیگنجد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.