گنجور

 
طغرل احراری

هرکس که باشد همخانه صبح

چون مهر گردد پروانه صبح

دارد ز مستی چون بحر مواج

اندر دهن کف دیوانه صبح

در آخر شب زنهار گویید

با گوش خورشید افسانه صبح

مشاطه را گو سازد مطرا

گیسوی شب را از شانه صبح

فرض است با ما ناآشنایی

هرکس که باشد بیگانه صبح

در بزم امکان بی‌سعی و کوشش

واصل نگردد جانانه صبح

غافل مباشید یاران که دارد

گنج فراوان ویرانه صبح!

صد خوشه خرمن حاصل توان داد

در مزرع دل از دانه صبح

در سینه جا کن هرگه که گوید

درس ادب را فرزانه صبح

نظاره می‌کن مانند طغرل

از روزن دل کاشانه صبح!

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode