گنجور

شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۶۱ - گلگون قبا، خونین کفن

 

از حسرت شمع رخت، افتاده در طرف چمن

یکجا صبا، یکجا خزان، یکجا گل و یکجا سمن

برقع ز عارض برفکن تا عالمی شیدا شود

فوجی ز رو، بعضی ز مو، خلقی ز لب، من از دهن

چون در تکلّم می‌شوی از حسرتت گم می‌کند

[...]

شاطر عباس صبوحی
 

شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۶۲ - بیدل حیران

 

توئی در ملک جان، جان و چه جانی؟ جان مهرویان

تو سروی و قدت محشر، چه محشر؟ محشر دوران

جمالت مجمع ما شد، چه مجمع؟ مجمع خوبان

چه خوبی؟ خوبی یوسف، چه یوسف؟ یوسف کنعان

بود چشمت یکی جادو، چه جادو؟ جادوی کافر

[...]

شاطر عباس صبوحی
 

شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۶۳ - رقیب

 

ره دل را بتا، زان شوخ چشم مست رهزن زن

به عیاری زلفت، خویش را غافل به مخزن زن

نقاب پرنیان را برفکن از چهر آذرگون

شرر از چشمهٔ خورشیدوش، بر مرد و بر زن زن

رقیب بوالهوس در بزم، از روزن نظر دارد

[...]

شاطر عباس صبوحی
 

شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۶۴ - زبونی دل

 

در خم زلف تو، پابند جنون شد دل من

بی‌خبر از دو جهان غرقه به خون شد دل من

چونکه با رشتهٔ گیسوی تو پیوندی داشت

مو به مو بسته به زنجیر جنون شد دل من

اینهمه فتنه مگر زیر سر چشم تو بود

[...]

شاطر عباس صبوحی
 

شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۶۵ - تماشا

 

آسمان گر ز گریبان قمر آورده برون

از گریبان تو خورشید سر آورده برون

به تماشای خط و خال رخ چون قمرت

دلم از روزنهٔ دیده سر آورده برون

از بناگوش و خطِ سبز تو بس در عجبم

[...]

شاطر عباس صبوحی
 

شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۶۶ - آیهٔ رحمت

 

غبار نیست که بر گرد عارض ترش است این

گذشته پادشه حُسن گَرد لشکرش است این

نه خط غالیه سا دور عارض مهش است این

همای حُسن پریده است و سایهٔ پرش است این

ستاده بر سر نعشم، گرفته دست به مژگان

[...]

شاطر عباس صبوحی
 

شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۶۷ - تمنّا

 

زلفت از سنبل تر سر زده بر طرف چمن

کاکلت بسته صف از ملک حبش لشکر چین

در ختا و ختن ای خسرو خوبان جهان

چون تو شوخی نبود در همهٔ چین و ماچین

لب من با لب تو نرد به بوسی می‌باخت

[...]

شاطر عباس صبوحی
 

شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۶۸ - نکته به نکته، مو به مو

 

فصل بهار شد، بیا تا به خُم آوریم رو،

کز سر شط خُم کِشیم آب طَرَب سبو سبو

گریه نمی‌دهد امان تا به تو من بیان کنم

قصهٔ جور زلف تو، نکته به نکته مو به مو

دعوی حسن می‌کند، چهرهٔ گل به گلستان

[...]

شاطر عباس صبوحی
 

شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۶۹ - خیال تو

 

از حالت چشم تو مرا بیم گرفته

کاین شوخ پریچهر، چه تصمیم گرفته

خو کرده به ترقیق لبان نمکینش

ز الفاظ خشن، شیوهٔ تفخیم گرفته

این شیوهٔ عاشق کُشی و دلشکنی را

[...]

شاطر عباس صبوحی
 

شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۷۰ - گره مار به مار

 

به اختیار زدم دل به زلف یار، گره

به کار خویش، فکندم به اختیار، گره

شمارهٔ گره زلف خود، به سبحه مکن

که صد گره چه کند در بر هزار گره

گره مزن سر زلف دو تا به یکدیگر

[...]

شاطر عباس صبوحی
 

شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۷۱ - دقیقه، دقیقه

 

غمت شود به دل من فزون، دقیقه دقیقه

دلم ز هجر شود پر ز خون، دقیقه دقیقه

هر آنچه خون به دلم شد ز اشتیاق جمالت

شد از دو دیدهٔ زارم برون، دقیقه دقیقه

هر آن دلی که به دام کمند زلف تو افتد

[...]

شاطر عباس صبوحی
 

شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۷۲ - زلف و شانه

 

بر جان، شرار عشقت، خوش می‌کشد زبانه

باور نداشت بختم، این دولت از زمانه

دیشب دل پریشم، تا صبح، شکوه می‌کرد

گاهی ز دست زلف، گاهی ز دست شانه

خواهم که چون سکندر، گرد جهان بگردم

[...]

شاطر عباس صبوحی
 

شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۷۳ - گل شب‌بو

 

دلبرا بر روی ماهت این پریشان موست داری؟

سُنبل تر، یا سمن، یا زلف عنبربوست داری؟

قامت است این، یا بود شمشاد، یا باشد صنوبر

یا که سرو بوستانی، یا قد دلجوست داری؟

این هلال ماه گردون است، یا شمشیر برّان

[...]

شاطر عباس صبوحی
 

شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۷۴ - باز، دل می‌بری

 

ای که صد سلسله دل، بسته به هر مو داری

باز دل می‌بری از خَلق، عجب رو داری

خون عشّاق، حلال است، مگر در بر تو

که به دل، عادت چنگیز و هلاکو داری

از گل و لاله و سرو لب جو، بیزارم

[...]

شاطر عباس صبوحی
 

شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۷۵ - وطن تو

 

دلم فتاده بر آن زلف پرشکن که تو داری

قرار برده ز من آن لب و دهن که تو داری

لبت چُو غنچه، رُخَت چون بنفشه، زلف چُو سنبل،

کسی ندیده از این خوبتر چمن که تو داری

ز بوی پیرهنت زنده می‌شود دل مرده

[...]

شاطر عباس صبوحی
 

شاطر عباس صبوحی » غزلیات ناتمام و اشعار پراکنده » مبتلا

 

من آن مرغم که افکندم به دام صد بلا خود را

به یک رو از پی هنگام کردم مبتلا خود را

نه دستی داشتم در سر، نه پایی داشتم در گل

به دست خویش کردم اینچنین بی‌دست و پا خود را

شاطر عباس صبوحی
 

شاطر عباس صبوحی » غزلیات ناتمام و اشعار پراکنده » زلف تو

 

چو سوخت خال تو دل، عاشقان، یکدله را

به باغ لاله دگر خورد داغ باطله را

ز کاروان جنون دل گرفت و داد به زلف

شریک دزد ببین و رفیق قافله را

دلم به زلف تو، بر ابروی تو سجده کند

[...]

شاطر عباس صبوحی
 

شاطر عباس صبوحی » غزلیات ناتمام و اشعار پراکنده » ناز کن

 

ناز کن، ناز، که نازت به جهان می‌ارزد

بوسه‌ای از لب لعلت به روان می‌ارزد

بگشا غنچهٔ لب را بنما بر همه کس

یک شکر خنده که با روح روان می‌ارزد

رخ و زلف و خط و خالت به گلستان ماند

[...]

شاطر عباس صبوحی
 

شاطر عباس صبوحی » غزلیات ناتمام و اشعار پراکنده » تعبیر خواب پریشان

 

آهوی چشم تو نازم که چو نخجیر کند

شیر را گیرد و در زلف تو، به زنجیر کند

تکیه بر گوشهٔ ابرو زده چشمت، آری

ترک، چون مست شود، دست به شمشیر کند

بی سبب خون من آن ابروی پیوسته نریخت

[...]

شاطر عباس صبوحی
 

شاطر عباس صبوحی » غزلیات ناتمام و اشعار پراکنده » تصویر

 

مصوّر آمد و روی تو را چو ماه کشید

قلم چو بر سر زُلفت رسید، آه کشید

چو دید چاه زنخدان دلفریب تو را

دوباره یوسف بیچاره را به چاه کشید

کمان ابروی ناز تو را به آن سختی

[...]

شاطر عباس صبوحی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
sunny dark_mode