گنجور

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۱

 

تا نهال قامت او را صنوبر چاکر است

در چمن قمری ز حسرت همدم خاکستر است

بر ثبوت امتیاز حسنش از خوبان دهر

سبزه خط زمرد فام لعلش محضر است

دوش در گلشن حدیث جعد گیسویش گذشت

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۲

 

تا زیر و بم نغمه مضراب تو ساز است

آهنگ نوایت همه از پرده ناز است

جز آهن غم کی بود اسباب فتوحت

در قفل حقیقت که کلیدش ز مجاز است!

دشمن بود ای دوست به هر کس نتوان گفت

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۳

 

حیا پیراهن اندام ناز است

تغافل پرده قانون راز است

ببین زیر و بم تار محبت

به مضراب خموشی نغمه ساز است!

به دشنامی رقیبان را نوازد

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۴

 

تا زلف تو در خرمن گل غالیه‌بیز است

در دور قمر بین که قران مشتری‌ریز است

ترسم که به دل رخنه زند مردم چشمت

ورنه ز چه رو خنجر مژگان تو تیز است؟!

مقتول تو را نیست ازآن صورت مردن

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۵

 

چند روزی در جهان ای عمر مهمانی بس است

از حصول مدعا آه پشیمانی بس است

آرزوی جاه داری گر ز نقش اعتبار

یاد تعمیر خیالت خانه ویرانی بس است

گشتی از درس کمال امروز غافل مر تو را

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۶

 

خاکساری بس که ما را شهپر بال رساست

گرد ما را از ضعیفی خانه بر دوش هواست

سایه از افتادگی خورشید دارد در بغل

دستگاه مفلسی را اعتبار کیمیاست

تا توانی کار اندر مزرع دل تخم اشک

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۷

 

هر لحظه به دل از مژه‌ات زخم خدنگ است

ابروی کمان تو مگر کار فرنگ است؟!

مشهور بود گل به چمن گرچه به خوبی

از خجلت رخسار تو از رنگ به رنگ است

احوال مرا دیدی و رحم تو نیامد

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۸

 

جز عشق به عالم همه اوهام خیال است

با مرغ هوس سایه عنقا پر و بال است

تعلیم جنون گیر ز استاد محبت

هر حرف که خوانی ز غمش درس کمال است

اندر پی اقبال تو ادبار مهیاست

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۹

 

گرچه رنگ و بو دلیل و شاهد روی گل است

لیک اندر روی گل پیرایه ز آه بلبل است

ساز عیشی نیست اندر بزم امکان دم به دم

از شکست رنگ مینای دلم را قل‌قل است

سرنوشتم شد ز دیوان قضا آشفتگی

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۰

 

رفتن هوش از سرم تا ساربان محمل است

ناقه شوق مرا در خاک مجنون منزل است

آنقدر مستم که نشناسم جنون را از خرد

نشئه جام شراب من ز انگور دل است

قطره خونی که از زخم دل من می‌چکد

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۱

 

در کشور ملاحت شاهی تو را تمام است

شمشاد و سرو و طوبی با قامتت غلام است

در هر کجا که بینم اوصاف خلق و خویت

با سومنات و مسجد «ما قال » زین کلام است

چون غنچه لب گشایم وصف تو را نمایم

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۲

 

بس که هستی همه سامان وجود عدم است

ساز قانون بقا را ز فنا زیر و بم است

دوستان بیهوده در عالم امکان هرگز

دل آسوده مجویید که بسیار کم است!

ذره‌ای مهر جهان در دل خود راه مده

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۳

 

فرصت عهد جهان از صبح هستی یک دم است

رنگ و بوی باغ امکان همچو مهر شبنم است

برگ گل در باغ از باد خزان تاراج شد

در بر بلبل نگر اکنون لباس ماتم است!

در نوای پرده عشاق ما مضراب نیست

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۴

 

رندیم ما و بوقلمونی شعار ماست

رسوا شدن میان کسان اعتبار ماست

ما پیروان پیر خرابات می شویم

بی‌خود شدن به گوشه میخانه کار ماست

زلف سیه که گرد رخ یار دیده‌اید

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۵

 

تا درین وادی غبار ما به دامان آشناست

دست مجنون از تحیر با گریبان آشناست

نیست اندر ساز قانون دل ما نغمه‌ای

عمرها شد ناله ما با نیسان آشناست

می‌فتد بر پای مردم دم به دم از روی زرد

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۶

 

نغمه قانون هستی ساز مضراب فناست

قامت پیری به عمر رفته آهنگ صداست

چشم عبرت واکن و بنگر تو در خاک عدم

افسر شاهی طراز نقش دامان گداست

فرصت شادی عهد غم دو روزی بیش نیست

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۷

 

شور دریای محبت موجی از آب من است

برق شمشیر حوادث لمعه تاب من است

پرده‌دار ساز قانون بم و زیر غمم

نغمه «عشاق » از آهنگ مضراب من است!

نیست جز تعبیر حیرانی مرا فال دگر

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۸

 

عقیق از حسرت لعل تو خون است

هلال از شرم ابرویت نگون است

به حالم رحم کن ای شوخ ظالم

که از هجر تو احوالم زبون است!

چو من از یک نگه صد کشته داری

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۹

 

تیری که از کمان نگاه تو جسته است

چون ناوک فراق دل ما شکسته است

صیاد تیرافکن و آهوست چشم تو

این طرفه آهویی که با مردم نشسته است!

کس نیست در جهان که نباشد اسیر تو

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۰

 

دلبرم پُر پُرجفا افتاده است

دور ز آیین وفا افتاده است

بر دلم از ناوک بی‌باک او

صد هزاران زخم‌ها افتاده است

در ره عشقش چو من بسیار کس

[...]

طغرل احراری
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۶
۱۵
sunny dark_mode