تا درین وادی غبار ما به دامان آشناست
دست مجنون از تحیر با گریبان آشناست
نیست اندر ساز قانون دل ما نغمهای
عمرها شد ناله ما با نیسان آشناست
میفتد بر پای مردم دم به دم از روی زرد
در اشکم از یتیمی تا به نیستان آشناست
میفتد بر پای مردم دم به دم از روی زرد
در اشکم از یتیمی تا به نیسان آشناست
حیرتی دارم که اسرارش بگوید مو به مو
شانه را دل گر به آن زلف پریشان آشناست
از خرام ناز به ره عکس پایش دیدهام
جوهر آیینهام با چشم حیران آشناست
نیست امکان حصول مدعای حاجتش
چشم سائل گرچه با دست کریمان آشناست
میتپد دل در برم هر لحظه از شوق رخش
بال این پروانه با شمع شبستان آشناست
از تبسم دم به دم شوری به دلها افکند
زخمهای سینه ما با نمکدان آشناست
در بغل رم دارد از عکس سواد دیدهاش
بس که آهوی مرا وحشت به مژگان آشناست
با بزرگان هیچ از عاجزنوازی عار نیست
از ضعیفی مور اینجا با سلیمان آشناست
حبذا طغرل که بیدل میسراید مصرعی
صافی آیینه با گبر و مسلمان آشناست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هیچکس در بارگاهِ آگهی مردود نیست
صافیِ آیینه با گبر و مسلمان آشناست
همین شعر » بیت ۱۲
حبذا طغرل که بیدل میسراید مصرعی
صافی آیینه با گبر و مسلمان آشناست
تا صبا با آن سر زلف پریشان آشناست
صد گره از غیرتم با رشته جان آشناست
غم هجوم آورد و من در فکر بیسامانیام
میزبان خجلت کشد هرچند مهمان آشناست
هرچه باداباد ما کشتی در آب انداختیم
[...]
چون صراحی، خندهام با چشم گریان آشناست
همچو گل چاک گریبانم به دامان آشناست
در گلستان محبت غنچهای کم دیدهایم
همچو زخم تیر، چشم ما به پیکان آشناست
هرچه از چشم تو دیدم، میکشم از دست دل
[...]
خندهام صبحی به صد چاکِ گریبان آشناست
گریه سیلابی به چندین دشت و دامان آشناست
سایهام را میتوان چون زلفِ خوبان شانه کرد
بس که طبعِ من به صد فکرِ پریشان آشناست
دستم از دل برنمیدارد گدازِ آرزو
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.