گنجور

عطار » خسرونامه » بخش ۴۱ - در صفت نی

 

یکی طاوس فر بگرفته ماری

چه ماری همچو کار افتاده زاری

تهی و قعر جان را دُر همی داد

نی و خوشی چو شکّر پُر همی داد

نفس زد گرچه شخصش بی روان بود

[...]

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۴۲ - در صفت بربط

 

بتی خوشبوی همچون مشک بویا

زبان در بستهیی را کرده گویا

شکسته بستهیی دو دست بر سر

بیکسو فربه و یک سوی لاغر

رگش از نیش، آوازی نکوداشت

[...]

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۴۳ - آگاهی یافتن شاه اسپاهان از بردن هرمز گل را

 

الا ای روشنایی بخش بینش

تویی گنج طلسم آفرینش

تویی گنج وجهان پرگوهر از تست

سپهری و فلک پراختر از تست

ز گنج عشق گوهر بر جهان ریز

[...]

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۴۴ - رشك حسنا در كار گل و قصد كردن

 

چنین گفت آنکه استاد جهان بود

که در باب سخن صاحبقران بود

که چو شش ماه خسرو بود با گل

بهردم عشرتش نوبود با گل

گهی با گل می گلفام خوردی

[...]

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۴۵ - بازگردیدن بسر قصه

 

الا ای کبک کهسار معانی

چو آتش خورده آب زندگانی

بمانده در کنار خضر و الیاس

شده مشغول دُر سفتن بالماس

ترا چون چشمهٔ خضرست بر در

[...]

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۴۶ - آگاهی یافتن خسرو از پیدا شدن گل

 

چنین گفت آن حکیم نغز پاسخ

که چون از قصر شه گم گشت گلرخ

شدند از هر سویی گل را طلبگار

نیامد هیچ باد از گل خبردار

فغان برداشت شاه و اشک بگشاد

[...]

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۴۷ - بازگفتن حُسنا مكر خود با خسرو

 

فغان برداشت آن مسکین مکّار

که زنهار، الا مان ای شاه، زنهار

بجان زنهار ده تا بازگویم

که چون زنهار دادی راز گویم

شه زنهار ده، زنهار دادش

[...]

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۴۸ - نامه نوشتن قیصر بشاه سپاهان

 

بگفت این و دبیری را بفرمود

که کلکش از عطارد گوی بربود

دبیر شاه چون بگرفت خامه

بنام حق مزین کرد نامه

خداوندی که دور از چند و چونست

[...]

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۴۹ - لشکر کشیدن قیصر و خسرو به جانب سپاهان

 

چو خود بر لوح زنگاری قلم زد

سپر بود و زتیغ خود علم زد

درآمد پیک پیش شاه حالی

بداد آن نامه را در جای خالی

چو شاه آن نامه را برخواند یکسر

[...]

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۵۰ - رزم خسرو با شاه سپاهان و كشته شدن شاه سپاهان

 

برامد نالهٔ کوس از در شاه

بجوش آمد چو دریا کشور شاه

ز عالم، بانگ زرّین نای برخاست

ز بانگ نای،‌دل از جای برخاست

جهان در زیر گرد ره نهان شد

[...]

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۵۱ - رفتن خسرو بدریا بطلب گل

 

شه القصه ز پیش او بدر شد

دلی پر غصّه نزدیک پدر شد

بسی بگریست و بسیاری سخن گفت

سخن در فرقت آن سرو بن گفت

که گر دستور بخشد شاهم امروز

[...]

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۵۲ - از سر گرفتن قصّه

 

الا ای مرغ پیش اندیش چالاک

ز دنیا چند خواهی برد خاشاک

غریبستان دنیا جای تو نیست

قبای خاک بر بالای تو نیست

چو در بستان گل بشکفته داری

[...]

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۵۳ - رسیدن خسرو و جهان افروز و یاران بكوه رخام و دیدن پیر نصیحت گو

 

چو بگذشتند ازان دریای خونخوار

یکی کوه بلند آمد پدیدار

یکی حصن رخامین بر سر کوه

درختان گشته گرد حصن انبوه

بران حصن قوی بر رفت خسرو

[...]

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۵۴ - وداع هرمز پیر را و رفتنش بجانب روم

 

بآخر خسرو از وی ره نشان خواست

وداعش کرد و میشد بر نشان راست

چو القصه از آنجا درکشیدند

بکوه و آب و جسری در رسیدند

دهی خوش بود صحرا و سر کوه

[...]

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۵۵ - آگاهی یافتن قیصر از آمدن خسرو

 

چو از خسرو شه قیصر خبر یافت

باستقبال خسرو کار دریافت

بزودی کرد قیصر کار ره ساز

فرستاد اسب و خلعت پیش شه باز

رخ خورشید رخشان نازده تیغ

[...]

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۵۶ - از سر گرفتن قصّه

 

الا ای طوطی طوبی نشین خیز

دمی طوبی لک از طوبی شکرریز

چو هستی قرّة العین معانی

که قوت القلب و عین الشمس جانی

چو تو در اصل فطرت آفتابی

[...]

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۵۷ - آگاهی یافتن خسرو از گل

 

چوصبح پرده در از پرده دم زد

عروس عالم غیبی علم زد

دم عیسی از آن زد صبح خوش دم

که بویی داشت از عیسی و مریم

چو شد از شمع این پیروزه گلشن

[...]

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۵۸ - از سر گرفتن قصه

 

الا ای هدهد زرّین پر عشق

تویی نامه برو نام آور عشق

ببر این نامه و عزم سبا کن

ولی افسر بنه منصب رها کن

چه میگویم سلیمانی چو برخاست

[...]

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۵۹ - آغاز نامۀ گل بخسرو

 

بصدره نامهیی آغاز کردم

گرفتم کلک و کاغذ باز کردم

ز آه آتشینم نامه میسوخت

ز سوزنامه دست و خامه میسوخت

ز اشکم عالمی توفان رسیده

[...]

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۶۰ - در صفت موی

 

الا ای موی مشکین رنگ آخر

شدم مویی نیم از سنگ آخر

الا ای مشکموی افتاده‌ام من

چو موی تو به روی افتاده‌ام من

منم چون موی تو در چین نشسته

[...]

عطار
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode