گنجور

ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴

 

از خاک ری در گوش جان آواز اقدس می‌رسد

بانگ انااللهی از آن ارض مقدس می‌رسد

گرچه نیارد یاد من آن لعبت آزاد من

از دوریش فریاد من بر چرخ اطلس می‌رسد

تا رفتم از آن گلستان کردم وداع دلستان

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵

 

ازین مکتوب دانستم که دلدارم غمی دارد

چو زلف خود شبی تاریک و روز درهمی دارد

چرا نالد ز غم ماهی که بر تخت شهنشاهی

ز جم جام، از خضر لعل، از سلیمان خاتمی دارد

نفرساید ز فرعون آنکه در جیش ید بیضا

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶

 

باد نوروزی به بستان مشک و کافور آورد

ابر فروردین نثار از در منثور آورد

چهره گل آب و رنگ از روی غلمان میبرد

طره سنبل شکن بر گیسوی حور آورد

آن یکی یاقوت رخشان از بدخشان یافته

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷

 

پرده یکسو شد و معشوقه پدیدار آمد

دل در ایوان نظر از پی دیدار آمد

از رخ پردگیان حرم حسن و عفاف

پرده افتاد و رخ دوست پدیدار آمد

سرو بی کفش و کله مست خرامید به باغ

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸ - تضمین غزل خواجه شیراز

 

چو مجلس وکلا را ملک مؤسس شد

ستاره‌ای بدرخشید و ماه مجلس شد

عنایت شه و بخشایش ولیعهدش

دل رمیدهٔ ما را انیس و مونس شد

ز فخر طعنه به مینو زند بهارستان

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹

 

مژده ای دل که ز ره قافله داد آمد

نایب السلطنه با داد خداداد آمد

بحر علم آمد و از گوهر تابان زد موج

کوه عزم آمد و با پنجه پولاد آمد

ناصرالملک ابوالقاسم مسعود ز راه

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰

 

جواب نامه ام از نزد دوست دیر آمد

دلم ز دیری آن از حیات سیر آمد

بلی چگونه دلی از حیات گردد سیر

که زیر حلقه گیسوی او اسیر آمد

رهائی دل از آن بند زلف ممکن نیست

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱

 

تا خاتم فیروزه مرا یار فرستاد

فیروزیم از خاتمه کار فرستاد

زین پس مه و خورشید بزنهار من آیند

کان شاه مرا خاتم زنهار فرستاد

فیروزه کزان روشنی دیده پدیده است

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲

 

هزار و سیصد و سی و سه سال کرده گذر

ز عام هجرت فخر انام و خیر و بشر

به ناف هفته و روز ششم ز عشر سوم

ز غره ششمین از شهور و دور قمر

شدم به محضر میر اجل سفیرکبیر

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳

 

چمن از سبزه شد کان نشابور

درخت از گل چو شادروان شاپور

یکی از دلکشی چون تخت خاقان

یکی از روشنی چون تاج فغفور

زمین را کیسه پر یاقوت و مرجان

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴ - ترجمه از عربی

 

بار خدایا توئی که باطن اسرار

دانی در روز روشن و به شب تار

خسته ز درک مشیتت همه افهام

خیره ز تحقیق حکمتت همه ابصار

مردم بدبخت را قضای تو سازد

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵

 

ای مفخر دودمان تیمور

ای سوره فضل و آیت نور

این بنده از آن درخت سرسبز

در صبح سپید و شام دیجور

اندر پی اقتباس نورم

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶ - بوزیر اوقاف وقت نگاشته است

 

کارهای مملکت از قاف تا قاف ای وزیر

جملگی اصلاح شد جز کار اوقاف ای وزیر

این چه تحقیق است کاندر وی همی باشد سبیل

نان مسکینان بسان باده صاف ای وزیر

قاتل فخر است و سلاح شرف جلاد حق

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷

 

ولیلة طال سهادی بها

فزارنی ابلیس عندالرقاد

فقال لی هل لک فی شمعة

کیسة تطرد عنک السهاد

قلت نعم قال و فی قحبة

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۸ - اصطلاحات عکاسی

 

ای عقل دوربین تو در اولین ظهور

بر کرسی ثبوت حقایق فکنده نور

تاریکخانه زمی از عکس چهره ات

روشن چنانکه صبح بهشت از جمال حور

ایجاد بر سه پایه گذارد پی وجود

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹

 

بسفر رفت نگار من و من شیفته وار

در صف باغ شدم با دلی از غصه فکار

دیدم اندر لب جو سنبل و گل نرگس مست

گرم نظاره و صحبت شده مانند سه یار

چون مرا دیدند از دیده سرشک افشانم

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۰

 

زمانه کرد در این سرزمین غریبم باز

فکنده دور ز محبوب و از حبیبم باز

بجای آنکه چو طوطی شکر خورم ز لبش

قرین ناله و افغان چو عندلیبم باز

چراغ بزم وصال نگار خود بودم

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۱

 

دلدار بمن از همه کس بیش کند ناز

پیوسته بر این عاشق دلریش کند ناز

گه بر تنم از خامه پر نوش دهد جان

گه بر دلم از نامه پر نیش کند ناز

گو ناز کند بر دل مجروحم از یراک

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۲

 

دلم بسته در حکم و فرمان اقدس

تنم خسته از درد هجران اقدس

مرا دست بر سر بود خون بدامان

که دستم جدا شد ز دامان اقدس

فتادم ز پا رفتم از دست و جانم

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۳ - در وصف پرنس ارفع الدوله

 

بنور عقل نخستین و ذات موجد دانش

به باب حکمت و محراب علم و مسجد دانش

که چون مؤید عدل است دانش از در حکمت

خدای جل جلاله بود مؤید دانش

امیر نویان والاپرنس ارفع دولت

[...]

ادیب الممالک
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۷
sunny dark_mode