بار خدایا توئی که باطن اسرار
دانی در روز روشن و به شب تار
خسته ز درک مشیتت همه افهام
خیره ز تحقیق حکمتت همه ابصار
مردم بدبخت را قضای تو سازد
در همه گیتی نژند و خوار و نگونسار
باز شود نیک بخت را ز قضایت
دولت دنیا قرین و بخت جوان یار
یک قدم ای ناظر جریده درین ره
با من مسکین ز روی بینش بردار
تا نگری هر دمی هزار شگفتی
بر رخ خاک از قضای ایزد دادار
خیره ز اغلوطه های کیوان بینی
خاطر پژمرده اکارم و اخیار
وه چه فرومایگان سفله که دیدیم
نزد لئیمان عزیز گشته ز دینار
نیز بدیدیم مردم هنری را
بر در نامردمان ز بی درمی خوار
یا رب ازین غم دلم فتاده چو یونس
در دل ماهی درون لجه رخسار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خوبتر اندر جهان ازین چه بود کار
دوست بر دوست رفت و یار بر یار
آن همه اندوه بود و این همه شادی
آن همه گفتار بود و این همه کردار
دوست بر دوست رفت یار بر یار
[...]
عشق خوشست ار مساعدت بود از یار
یار مساعد نه اندکست و نه بسیار
هست ، ولیکن کجا یکیست، زده جا
ده دل بینی بدو نهاده بزنهار
شکر خداوند را که لاله رخ من
[...]
ای به هوا و مراد این تن غدار
مانده به چنگال باز آز گرفتار
در غم آزت چو شیر شد سر چون قیر
وان دل چون تازه شیر تو شده چون قار
آز تو را گل نماید ای پسر از دور
[...]
نرخ جماع ار شبی رسید بدینار
کار فروشنده راست وای خریدار
خوش بهل ای جان و کاهلی مکن ای دوست
پشت به دیوار بامشان مکن ای یار
به ز تو بسیار هشته است و هلد نیز
[...]
خوبتر اندر جهان ازین چه بود کار
دوست بر دوست رفت و یار بر یار
آن همه اندوه بودو این همه شادی
آن همه گفتار بود و این همه کردار
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.