گنجور

 
ادیب الممالک

هزار و سیصد و سی و سه سال کرده گذر

ز عام هجرت فخر انام و خیر بشر

به ناف هفته و روز ششم ز عشر سوم

ز غرّه ششمین از شهور و دور قمر

شدم به محضر میر اجل سفیر کبیر

جهان فضل و سپهر وقار و کان هنر

سلیل طور غود والا گهر امیرالبحر

یگانه عاصم معصوم ذیل دانشور

سخن گذشت ز هر جا و عاقبت برسید

به نظم پارسیِ بنده اندر آن محضر

از آن قصیده که ده سال پیش در باکو

ز بحر طبع کشیدم به سان گنج گهر

از آن قصیده که ابواب اتحاد گشود

به روی امت فاروق و شیعهٔ حیدر

از آن قصیده که در حلّه تهنیت گفتند

ز نظم آن خلفای نبی به یکدیگر

از آن قصیده که چون خوانده شد به مجمع عام

پس از جدال فراوان و جنگ بی حد و مر

به رغم مفسد و غماز آشتی کردند

متابعان علی با موالیان عمر

سفیر دولت پیروز بخت عثمانی

که باد تا به ابد هم‌عنان فتح و ظفر

چون این شنید اشارت نمود کان ابیات

دهم نگار ز دیوان خود در این دفتر

پی اطاعت فرمان آن یگانه وزیر

قلم گرفته نبشتم ز شوق سرتاسر

کنون درود فرستم بدان مقام کریم

که هست چرخی در خاک و بحری اندر بر

خلیفه اللهش از دار ملک اسلامی

روانه کرده در این سو چو مهر در خاور

بُوَد محمد خامس خلیفة الله از آن

خدای داده بدو رایت و کلاه و کمر

رشادت یافت لقب زان که در سبیل رشاد

هدایت ازلی شد به سالکان رهبر

کسی که شد به سبیل رشاد راه‌سپار

برای او نَبُوَد هیچ‌گونه خوف و خطر

ایا وزیر گران‌مایه ای سفیر بزرگ

حدیث بنده ز دل گوش دار و کن باور

تو زان جناب فرستاده‌ای در این سامان

تو زآن خدیو نماینده‌ای در این کشور

سفیر هر ملکی در زمان مظهر اوست

چنان که مظهر ذات حق است پیغمبر

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
عنصری

چگونه برخورم از وصل آن بت دلبر

که سوخت آتش هجرش دل مرا در بر

طمع کند که ز معشوق برخورد عاشق

بدین جهان نبود کار ازین مخالفتر

از آنکه عاشق نبود کسی که دل ندهد

[...]

مشاهدهٔ ۵ مورد هم آهنگ دیگر از عنصری
فرخی سیستانی

فسانه گشت و کهن شد حدیثِ اسکندر

سخن نو آر که نو را حلاوتی‌ست دگر

فسانهٔ کهن و کارنامهٔ به دروغ

به کار ناید رو در دروغ رنج مبر

حدیثِ آنکه سکندر کجا رسید و چه کرد

[...]

مشاهدهٔ ۴ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
عسجدی

بنوبهار جوان شد جهان پیر ز سر

ز روی سبزه بر آورد شاخ نرگس سر

خزان جهان را عهد ار چه کرده بود کهن

بهار عهد جهان باز تازه کرد ز سر

هوا نشاند ببرگ شکوفه در، یاقوت

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عسجدی
خواجه عبدالله انصاری

پلی شناس جهانرا و نو رسیده براو

مکن عمارت و بگذار و خوش ازو بگذر

کرا شنیدی و دیدی که مرگ دادامان

ز خاص و عام و بدو نیک و از صغیر و کبر

اگر هزار بمانی و گر هزار هزار

[...]

ازرقی هروی

بفال سعد و خجسته زمان و نیک اختر

نشسته بودم یک شب بباغ وقت سحر

ز باختر شده پیدا سر طلایۀ روز

کشیده لشکر شب جوق جوق زس خاور

فلک چو بیضۀ عنبر نمود و انجم او

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از ازرقی هروی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه