گنجور

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴١ - ایضاً له

 

آن پریچهره که صد عاشق زارش باشد

همچو من بسته بهر موی هزارش باشد

آتشی در دل من قهر تو افروخت چنانک

شعله صاعقه برقی ز شرارش باشد

سرگلزار ندارم نکنم میل بگل

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴٢ - وله فی المدح ایضاً

 

این سعادت بین که باز اندر زمان آمد پدید

وین کرامت بین که ناگه در جهان آمد پدید

شد فروزان از سپهر سروری ماه دگر

وین جهان پیر را بخت جوان آمد پدید

در دریای فتوت از صدف بنمود روی

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴٣ - قصیده ایضاً له در مدح طغا یتمور خان و تهنیت ورود او

 

ایدل بیار مژده که شاه جهان رسید

فرمانده ملوک زمین و زمان رسید

شاه جهان طغایتمور خان که ملک را

چون او رسید با تن آزرده جان رسید

چون عز پایبوس شهنشاه یافت تخت

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۴ - قصیده در مدح محمد بیک ارغونشاه

 

امیری کو سزای گاه باشد

محمد بیک ارغونشاه باشد

جهانداری که از اورنگ شاهی

چو بر گردون گردان ماه باشد

قبا گر ز اطلس گردونش دوزند

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۵ - قصیده

 

بار دگر زمانه مراد دلم بداد

گردون ز کار بسته من بندها گشاد

هر چند یکدو روز ز گلزار مکرمت

دورم فکند و بر سر آن خارها نهاد

بازم بسوی مرکز عز و شرف رساند

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۶ - وله

 

با شاه بین چه مرحمتست این که حق نمود

دنیاش داده بود کنون دین بر آن فزود

دادش کلیم وار ز بیدای شک خلاص

نور یقین ز وادی ایمن بمن نمود

حالش بدان رسید که ناگه بگوش هوش

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴٧ - وله ایضاً

 

ترک من بر سطح مه خطی مدور می‌کشد

دور بادا چشم بد الحق که در خور می‌کشد

می‌نهد بر سبزه پرچین گرد گل گویی مگر

در خم قوس قزح خورشید خاور می‌کشد

خط سبزش را توان گفتن که خضر دیگرست

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴٨ - وله ایضاً قصیده در مدح امیر محمد بیک

 

چون نگارم گوی مه از غالیه چوگان کند

عاشقانرا دل زغم چون گوی سرگردان کند

گر نسیم صبحدم بر خاک کویش بگذرد

قیمت مشک ختائی در جهان ارزان کند

هر کرا مار سر زلفین پر تابش بخست

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴٩ - قصیده

 

خبری سوی نگارم بخراسان که برد

قصه ذره بدرگاه خور آسان که برد

بسوی یوسف مصری که چو جانست عزیز

خبر سوخته کوره کنعان که برد

قصه من که تواند که بر او برخواند

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵٠ - قصیده

 

دوش نسیم سحر بادم مشک وز باد

نزد من آمد مرا مژده جانبخش داد

گفت که دارای ملک خسرو جمشید فر

آنکه مشید از اوست قاعده دین و داد

خسرو گردنکشان یحیی سلطان نشان

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵١ - قصیده

 

رسید خسرو عادل بطالع مسعود

بمنتهای مراد و بغایت مقصود

سر ملوک زمان شهریار روی زمین

خدایگان سلاطین وجیه دین مسعود

چو آفتاب جهان سروری جهانگیری

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵٢ - قصیده در مدح خواجه علاءالدین محمد

 

زهی بسلسله زلف مشگبار مجعد

دل شکسته چون من هزار کرده مقید

ربوده گوی لطافت بصولجان سر زلف

ز دلبران سهی قد و شاهدان سمن خد

گشاده هندوی زلفت بتاب دست تطاول

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵٣ - وله قصیده در مدح طغا یتمور خان

 

زلف تو بر دو هفته قمر چون مقر کند

آشوبها به پشتی دور قمر کند

چون روی تست فاتحه خرمی دلم

اخلاص بندگی تو دائم زبر کند

بر حد تیغ و نوک سنان گر بسوی تو

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۴ - قصیده در مدح نظام الدین یحیی کرایی

 

شاه عالم روز کین چون قصد دشمن می‌کند

تیغش از یک تن دو و تیر از دو یک تن می‌کند

شاه شاهان جهان آنکو به گرز گاوسار

شیرمردان را به گاه حمله چون زن می‌کند

سرور گردنکشان سلطان نظام ملک و دین

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۵ - قصیده در مدح طغا یتمور خان

 

شاه جهان چو رخش بمیدان در آورد

مه را چو گوی درخم چوگان در آورد

آنشاه دین پناه که ارباب کفر را

تیغش بعنف از در ایمان در آورد

نوشیروان و حاتم و داد و دهش ولیک

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۶ - قصیده در مدح امیر تالش

 

شاد باش ای دل که بختت پیشوایی می‌کند

سوی نویین جهانت رهنمایی می‌کند

خسرو خسرو نشان تالش که از بهر خدای

اهل دانش را به مردی کدخدایی می‌کند

آن سرافرازی که خاک پای گردون‌سای او

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵٧ - وله ایضاً

 

شاد آنک عیش برطرف بوستان کند

وین موسم بهار بفصل خزان کند

فصل بهار موسم گلها و لاله هاست

فصل خزان حقیقت آنرا بیان کند

اطفال باغ فصل خزان گر شوند پیر

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵٨ - وله در مدح طغا یتمور خان

 

شاه جهان چو پای فرا پیش صف نهاد

دشمن برای تیر وی از جان هدف نهاد

دارای دین طغایتمور خان که بر دلش

ایزد بروز کین رقم لاتخف نهاد

از زخم تیر کرد عدو را چو خارپشت

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵٩ - قصیده در مدح علاءالدین محمد هندو وزیر

 

صبا بهر شکن از زلف او که تاب دهد

شکست عنبر سارا و مشک ناب دهد

نگار من چو بعزم صبوح برخیزد

زمانه چهره بمهر سپهر تاب دهد

چو می بنوشد و خوی بر رخش پدید آید

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶٠ - ایضاً له قصیده در مدح طغاتیمور خان

 

صبح سعادت از افق خرمی دمید

ساقی بیار باده که وقت طرب رسید

خیز آتش گداخته در آب بسته ریز

یعنی که آبگینه ملون کن از نبید

بهر گشاد کار بده جام خوشگوار

[...]

ابن یمین
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۹
sunny dark_mode