گنجور

صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۲۰ - فی المرثیه

 

اشک من رشک فراتست و سرابس خونست

یا رب این بحر چه بحری‌ست که آبش خونست

عرصه کرب و بلا موج زند چون دریا

وه چه دریا که همه موج و حبابش خونست

ز گلستان نبی دهر گرفته است گلاب

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۲۱ - همچنین فی‌المرثیه

 

دلا در کربلا بنگر چه غوغایی عیان دارد

حسین تشنه‌لب افغان ز جور کوفیان دارد

نشسته کشتی ایجاد از جور خسان در گل

چو دریا کربلا بس موجهای بیکران دارد

سکینه در نوا در نینوا از العطش چون نی

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۲۲ - تضمین وداع علیا جناب زینب خاتون

 

گفت زینب بشه تشنه که ای یاور ما

ما برفتیم و تو دانی و دل غمخور ما

حال باز و به طناب است سر بی‌معجر

بخت بد تا به کجا می‌برد آبشخور ما

هر کجا پا بنهد از دل و جان‌دیده نهیم

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۲۳ - رسیدن خبر شهدای کربلا به مدینه

 

رسید نامه فتح عبید زشت بد اختر

ز شهر کوفه ویرانه به مدینه اطهر

برای خواندن آن نامه روسیاه خطیبی

بسان سکه خارج نمود جای به منبر

نوشته بود که الیوم دور دور یزید است

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۲۶ - در عشق و گریز مصیبت

 

ای که از معرفت عشق ازل بی‌خبری

گوش کن تا به تو گویم خبر مختصری

عشق آن است که هر جا که شرر افروزد

خالی از خود نگذارد بن هر خشک و تری

عشق آن است که چون حلقه زند بر در دل

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۲۷ - زبان حال حضرت زینب(ع)

 

ای بی‌کفن فدای تو جسم اطهرت

زینب شو فدایی ببریده حنجرت

ای کاش خواهر تو نمی‌دید اینچنین

بر نوک نی سر تو و صدپاره پیکرت

آوردی ام به کرب و بلا بی‌کس و غریب

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۲۹ - زبان حال حضرت زینب(ع)

 

ای سردور از بدن روزی تو سامان داشتی

جا به دوش مصطفی با لعل خندان داشتی

خضر را رهبر تو بودی جانب عین الحیات

خود چرا در وقت مردن کام عطشان داشتی

هرگز از یادم نخواهد رفت کاندر کربلا

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۳۰ - زبان حال سکینه مظلومه با کشته پدر

 

جان پدر فدای تن پاره پاره‌ات

قربان زخم‌های فزون از ستاره‌ات

با آن همه محبت بسیار از چه شد

یکباره از من ای تن بی‌سر کناره‌ات؟

از باد رفت العطش خویش و سوختن

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۳۱ - ورود آل عصمت به زمین کربلا

 

در ماریه خیمه چو شه جن و بشر زد

در عرش برین روح الامین دست به سر زد

نوح نجی از ماتم وی نوحه‌گر آمد

طوفان به جهان بار دگر ز اشک بصر زد

شد منفعل از فعل بشر بوالبشر از خلد

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۳۲ - مصیبت ملمع

 

روز عاشورا چو حزب «سابقون السابقون»

شد مهیای ثواب «نعم اجرا العاملون»

بانک «خیل الله قومموا اوراکبوا» از بطن عرش

گوشزد گردید ثاراللهیان را «فاسمعون»

در منای «لایضیع الله اجرالمحسنین»

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۳۳ - زبان حال صدیقه صغرا

 

برادرا دلم رفتنت قرار ندارد

مرو که خواهر تو ناب انتظار ندارد

به درد بی‌کسی‌ام مبتلا مکن به فدایت

که خواهر تو کسی را در این دیدار ندارد

تو منع می‌کنی از گریه‌ام ولی نتوانم

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۳۴ - بیان عالم ذر و قبول شهادت امام(ع)

 

در عالم ذر هستی ذرات چو یک جا

در آینه علم خدا گشت هویدا

از راح الستی ز کف ساقی باقی

سرها همه پرشور شد از نشئه صهبا

هر طایفه‌ای بر حسب حوصله خویش

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۳۵ - همچنین مرثیه

 

ای از ازل ز داغ تو آدم گریسته

آدم نه، بلکه جمله عالم گریسته

تا روز حشر دیده حواست اشکبار

در ماتم تو بسکه دمادم گریسته

در کشتی مصیبت تو تا نشسته است

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۳۶ - مصیبت علی اکبر(ع)

 

در آن زمان که علی اکبر جوان ز پدر

به کربلا طلب جنگ را اشقیا می‌کرد

نظر به عارض وی می‌نمود شاه شهید

به عرش قاصد آه از جگر رها می‌کرد

نگه به قامت وی می‌فکند و تیر غمش

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۳۷ - مصائب ام‌الائمه

 

در جهان هرگز ز بعد رحلت پیغمبری

کس نزد در خانه پیغمبر خود آذری

چون امیرالمومنین در عین قدرت تاکنون

سر به تسلیم و رضا ناورده هرگز سروری

آنقدر شیر خدا گردن به حکم حق نهاد

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۳۸ - مرثیه

 

صبا به باغ جنان رو تو آه و زاری کن

ز دیده بهر پیمبر سرشک جاری کن

بگو حسین تو تنها و بی‌مدد کار است

بیا به کوفه از آن شهریار یاری کن

ز تشنگی جگر عترت تو گشته کباب

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۳۹ - مصیبت اربعین کربلا

 

در شام چون یزید ز طغیان حیا نمود

شد خسته از شقاوت و ترک جفا نمود

تا رفت توسن ستم و جور و ظلم راند

چو لنک شد ز قهر در لطف وا نمود

یعنی ز رنج و محنت بی‌منتهای شام

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۴۰ - همچنین مرثبه

 

آب و نان جانند اما این کجا و آن کجا

هر دو یکسانند اما این کجا و آن کجا

قلب امکان احمد ختمی مآب و بو برای اوب

هر دو انسانند اما این کجا و آن کجا

نزد اهل صورت و معنی شه دین بایزید

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۴۱ - در علو و دنو جنود عقل و جهل

 

آنان که مست باده قالوا بلی شدند

در کربلا به درد و یل مبتلا شدند

دیدند چون رضای خدا را به بذل جان

دادند تن ز شوق به قتل و رضا شدند

به یگانگی ز خلق نموددن اختیار

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۴۲ - خطاب به جناب علی اکبر(ع)

 

ای نور چشم پادشه بی سرالسلام

شبه رسول و زاده پیغمبر السلام

نو رسته نخل باغ شه لافتی علی

سبط نبی جناب علی اکبر السلام

آرام جان فاطمه و زینب و حسین

[...]

صامت بروجردی
 
 
۱
۲
۳
۴
۶
sunny dark_mode