گنجور

 
صامت بروجردی

جان پدر فدای تن پاره پاره‌ات

قربان زخم‌های فزون از ستاره‌ات

با آن همه محبت بسیار از چه شد

یکباره از من ای تن بی‌سر کناره‌ات؟

از باد رفت العطش خویش و سوختن

دیدم ز تشنگی چو لب پرشراره‌ات

لب‌تشنه جان سپردی و در زیر تیغ شمر

سوی فرات بود به حسرت نظاره‌ات

داغ دل و غریبی و بیمار و تشنه‌کام

از چار سوی بسته فلک راه چاره‌ات

گریم ز محنت سر تو یا به پیکرت

گویم کدامیک ز غم بی‌شماره‌ات؟

داغ برادرم پی قتل تو بود بس

بهر چه کشت شمر ستمگر دوباره‌ات

روزم سیاه فاطمه کو آنکه می‌نمود

شب‌های تار جا بسر گاهواره‌ات

(صامت) برو بمیر که هنگام مردن است

در حیرتم ز چیست دگر استخاره‌ات