لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

 
صامت بروجردی

گفت زینب بشه تشنه که ای یاور ما

ما برفتیم و تو دانی و دل غمخور ما

حال باز و به طناب است سر بی‌معجر

بخت بد تا به کجا می‌برد آبشخور ما

هر کجا پا بنهد از دل و جان‌دیده نهیم

قاصدی کز تو پیامی برساند بر ما

کربلا بهر تو و شام غم افزا از ما

که رفاه با تو قرین باد و خدا یاور ما

دل ما خو نشد و این قوم به ما می‌خندند

بکشد از همه انصاف ستم داور ما

شمر گر لطمه زند یا که سنان کعب سنان

نتوان برد هوای تو دمی از سر ما

چشم پرسش نکند باز به ما زاده سعد

رشک می‌آیدش از صحبت جانپرور ما

همرهی نیست به ما در سفر شام خراب

بوی زلف تو مگر باز شود رهبر ما

دل (صامت) عقب ناقه زینب رفته است

ای خوش آن روز که آید به سلامت بر ما

 
 
 
منوچهری

روز هر روزی، خورشید بیاید بر ما

خویشتن برفکند بر تن ما و سر ما

چون شب آید برود خورشید از محضر ما

ماهتاب آید و درخسبد در بستر ما

حکیم نزاری

ما برفتیم و تو دانی و دل غم خور ما

بخت بد تا به کجا می برد آبشخور ما

از نثار مژه چون گوش تو در دُر گیرم

قدم هر که سلامی ز تو آرد برِ ما

به وداع آمده ام هان به دعا دست برآر

[...]

کمال خجندی

بی غمت شاد مباد این دل غم پرور ما

غمخور ای دل که بجز غم نبود در خور ما

دردمندیم و خبر می دهد از سوز درون

دهن خشک و لب تشنه و چشم تر ما

مفلسانیم که در دولت سودای غمت

[...]

حافظ

ما برفتیم، تو دانی و دل غمخور ما

بخت بد تا به کجا می برد آبشخور ما

از نثار مژه چون زلف تو در زر گیرم

قاصدی کز تو سلامی برساند بر ما

به دعا آمده‌ام هم به دعا دست بر آر

[...]

ابن حسام خوسفی

ای سهی قامت گلبوی صنوبر بر ما

سایهٔ سرو قدت دور مباد از سر ما

هیچ نقاش چو رخسار تو صورت ننگاشت

آفرین بر قلم صنعت صورتگر ما

روی تو اختر سعد است و مرا از طالع

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه