گنجور

 
صامت بروجردی

ای بی‌کفن فدای تو جسم اطهرت

زینب شو فدایی ببریده حنجرت

ای کاش خواهر تو نمی‌دید اینچنین

بر نوک نی سر تو و صدپاره پیکرت

آوردی ام به کرب و بلا بی‌کس و غریب

خوش می‌کنی غریب نوازی ز خواهرت

بردار سر ز خهاک و بپرس از من فکار

کای زینب ستمزده، کو کهنه معجرت

شمر این قدر نداشت مروت که بعد قتل

بیرون نمود پیرهن کهنه از برت

کافی نبود زخم تنت از سم ستور

کرد ابن سعد سرمه صفت جسم اطهرت

چندان امان نمی‌دههدم شمر بی‌پدر

تا قاصدی روانه کنم نزد مادرت

گوید که یا بتول سوی کربلا بیا

غلطان به خون ببین بدن نازپرورت

از بهر گوشواره دریدند کوفیان

گوش عروس فاطمه زار دخترت

رفتم دگر، ولی بود این داغ بر دلم

کز بعد من چه آید از این قوم بر سرت

(صامت) شدی چه نوحه‌گر ماتم حسین

دیگر بود چه واهمه از روز محشرت؟