گنجور

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۹۹ - در مدح امیر ابو احمد محمد بن محمود گوید

 

ای باد بهاری خبر از یار چه داری؟

پیغام گل سرخ سوی باده کی آری؟

هم زاوّل روز از تو همی بوی خوش آید

گویی همه شب سوخته‌ای عود قماری

زلف بت من داشته‌ای دوش در آغوش

[...]

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۰۹ - در مدح امیر یوسف بن ناصر الدین سپاهسالار

 

ای ترک دگر خیره غم روزه نداری

کز کوه برون آمدآن عید حصاری

گریک مه پیوسته به دشواری بودی

یک سال دمادم به خوشی عید گزاری

مانا علم عیدست آن مه که تو دیدی

[...]

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قطعات و ابیات بازماندهٔ قصاید » شمارهٔ ۳۱ - همو راست

 

گفتم چو به گرد سمنت سنبل کاری

دعوی ز دلم بگسلی ای ترک حصاری

دعوی تو ای ترک فزونتر شد تا تو

گرد سمن تازه همی سنبل کاری

دعوی توزینگونه نبوده ست ونبوده ست

[...]

فرخی سیستانی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۹۱ - در مدح امیر جوانشیر

 

ای آنکه تو بر ساعد اقبال سواری

ای آنکه تو بر مرکب فرهنگ سواری

آرام دل شهری و کام دل شاهی

خورشید بزرگانی و امید تباری

نام تو جوانشیر نه بیهوده نهادند

[...]

قطران تبریزی
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۴۲ - مجازات باد خزان

 

گرد باد خزان کرد به ما به رحیل آری

وز لشکر نوروز برآورد دماری

دارم چو تو بت روی و دلارام نگاری

سازم ز جمال تو من امروز بهاری

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱ - مدیح ابوالفرج نصر بن رستم

 

گر باد خزان کرد به ما برحیل آری

وز لشکر نوروز برآورد دماری

من شکر کنم از ملک العرش که باری

دارم چو تو بت روی و دلارام نگاری

مسعود سعد سلمان
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۶ - در مدح شرف الملک امیر زنگی محسن

 

با چشم چو بحرم ز گهر خنده نگاری

با عیش چو زهرم به شکر بوسه شکاری

برگرد بناگوش چو عاجش خط مشکین

چون دای رخ کز شب بکشی گرد نهاری

خورشید نماینده بتی ماه جبینی

[...]

سنایی
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۳۲

 

ای جان گذرکرده از این گنبد ناری

در سلطنت فقر و فنا کار تو داری

ای رخت کشیده به نهان خانه بینش

وی کشته وجود همه و خویش به زاری

پوشیده قباهای صفت‌های مقدس

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۳۹

 

برخیز که صبح است و صبوح است و سکاری

بگشای کنار آمد آن یار کناری

برخیز بیا دبدبه عمر ابد بین

رستند و گذشتند ز دم‌های شماری

آن رفت که اقبال بخارید سر ما

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » ترجیعات » بیست و ششم

 

برجه که رسیدند رسولان بهاری

انگیخت شکاران تو آن شاه شکاری

از دشت عدم تا بوجودست بسی راه

آموخت عدم را شه، الاقی و سواری

در باغ زهر گور یکی مرده برآمد

[...]

مولانا
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۶

 

دل بر سر کوی تو نهادیم به خواری

جان در غم عشق تو بدادیم به زاری

دل در غم عشق تو نهادیم نه بر عمر

زیرا که مقیم است غم و عمر گذاری

تا چند بگریم من و تا چند بنالم

[...]

سلمان ساوجی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۰۴

 

نو درد نداری و رخ زرد نداری

ای عاشق بیدرد چه نالی و چه زاری

دلها برد آن آه که از درد برآرند

فریاد ز آهی که نور بیدرد برآری

رخساره بخون مژه بنگار دم نقد

[...]

کمال خجندی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۱۲

 

آمد به درت جان عزیز از سر یاری

محروم مگردان ز در خویش ز یاری

تنها نه منم سوختهٔ آتش عشقت

بسیار چو من عاشق دل سوخته داری

یک دم نرود عمر که بی یاد تو باشد

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۳۰ - فی البدیهه

 

آمد به در مسجد آدینه نگاری

یاقوت لبی، سنگدلی، سیم عذاری

شوخی شکری شیوه گری شهره ی شهری

سروی سمنی گل بدنی تازه بهاری

شکر سخنی، نوش لبی، پسته دهانی

[...]

حیدر شیرازی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۹۳۴

 

ای مرغ سحر چند کنی ناله و زاری

از درد که می نالی و اندوه که داری

گر هست تو را شوق گلی خیز چو بلبل

بگذر به تماشاگه گل های بهاری

چون فاخته گر شیفته سرو روانی

[...]

جامی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۷۳۱

 

ای روی تو سردفتر گلهای بهاری

بهر تو کند آب چمن آینه داری

چون بلبل صبح از پی وصلت نزند بال؟

خورشید ندارد گل رویی که تو داری

گیرم چو به زور از تو گل بوسه، مکن عیب

[...]

طغرای مشهدی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷۱

 

بی سجده درگاه تو، نبود سر خاری

بی خاک درت، نیست رخ هیچ غباری

هر صرصری، از خاک درت، سرمه فروشی

هر گلبنی، از برگ گلی، آینه داری

جویای تو تنها نه سحاب است، که باشد

[...]

واعظ قزوینی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۴۹

 

گه رنگ خزان گه چمن آرای بهاری

آیینه طراز گل و مشاطه خاری

هر خنده گل بوی تو را غالیه سایی

هر برگ گلی روی تو را آینه داری

دلگرمی سودای تو در عالم هستی

[...]

اسیر شهرستانی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۸۳۹

 

افشاند نسیم سحری زلف نگاری

می خواست دماغ دل ما، بوی بهاری

تا بخت نصیب نظر پاک که سازد

برداشت صبا از سر کوی تو غباری

بی فایده رفت، آن همه اشکی که فشاندم

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۲۱

 

شد صید دلم بستهٔ فتراک سواری

شیرین دهنی، لب شکری، بوسه شکاری

حزین لاهیجی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode