نو درد نداری و رخ زرد نداری
ای عاشق بیدرد چه نالی و چه زاری
دلها برد آن آه که از درد برآرند
فریاد ز آهی که نور بیدرد برآری
رخساره بخون مژه بنگار دم نقد
کز اشک فشان عاشق رخسار نگاری
غم روند و محنت دمد و درد برآید
بر خاک شهیدان غمش هر چه بکاری
دیدی که چه غمهاست نرا بر دل ازین بار
ای دیدن غمدیده چرا اشک نباری
تا چند بگردن بری این سر که حق اوست
آن به که بری بر درش این حق بپاری
سر چیست کمال از تو اگر می طلبد بار
گر دیده روشن طلید در نظر آری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به تجربههای عاشقانه و دردهای ناشی از عشق اشاره میکند. او از حال و روز انسانی سخن میگوید که به نظر نمیرسد درد و رنجی داشته باشد، اما در واقع درونش پر از غم و اشک است. شاعر به عاشق بیدرد میگوید که چرا ناله و زاری میکند در حالی که خود نمیداند چه غمها و دردهایی در دل دارد. او به زیبایی عاشقانه و فراق اشاره میکند و ابراز میکند که چگونه این اشکها و آهها میتوانند به دلهای دیگران برسند. در نهایت، شاعر به این موضوع اشاره میکند که باید به حقیقت و حقوق خود توجه کند و از بار غمها رها شود.
هوش مصنوعی: تو هنوز از هیچ دردی رنج نمیبری و رنگ چهرهات هم زرد و بیحال نیست. ای عاشق بیدرد، چرا اینقدر ناله و زاری میکنی؟
هوش مصنوعی: دلها با آن آهی که از درد بلند میشود تسخیر میشوند؛ فریاد آن آه، نور بیدردی را به وجود میآورد.
هوش مصنوعی: صورتش را با خون مژه نقاشی کن، زیرا الان باید به اشکهای عاشق نظارهگر آن صورت زیبا دقت کنیم.
هوش مصنوعی: غم و درد و رنج از بین میروند و در مقابل، عشق و یاد شهیدان زنده و پایدار میشود. هر چه برای گرامیداشت این یادها بکاری، تأثیرش بیشتر خواهد بود.
هوش مصنوعی: دیدی که چه مشکلات و غمهایی بر دل من نشسته است، ای کسی که با چشمان غمدیدهات نگاهی به من میکنی، چرا قطرهای اشک نمیریزی؟
هوش مصنوعی: چقدر باید دور این سر بچرخی که حق او را بدهی؟ بهتر است به در خانهاش بروی و این حق را به او منتقل کنی.
هوش مصنوعی: سر چیست که اگر کمال را از تو میخواهد، بارِ سنگینی است؟ اگر چشمت روشن شود، میتوانی با دیدن درون، حقیقت را دریابی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای باد بهاری خبر از یار چه داری
پیغام گل سرخ سوی باده کی آری
هم ز اول روز از تو همی بوی خوش آید
گویی همه شب سوخته ای عود قماری
زلف بت من داشته ای دوش در آغوش
[...]
ای آنکه تو بر ساعد اقبال سواری
ای آنکه تو بر مرکب فرهنگ سواری
آرام دل شهری و کام دل شاهی
خورشید بزرگانی و امید تباری
نام تو جوانشیر نه بیهوده نهادند
[...]
گرد باد خزان کرد به ما به رحیل آری
وز لشکر نوروز برآورد دماری
دارم چو تو بت روی و دلارام نگاری
سازم ز جمال تو من امروز بهاری
با چشم چو بحرم ز گهر خنده نگاری
با عیش چو زهرم به شکر بوسه شکاری
برگرد بناگوش چو عاجش خط مشکین
چون دای رخ کز شب بکشی گرد نهاری
خورشید نماینده بتی ماه جبینی
[...]
ای جان گذرکرده از این گنبد ناری
در سلطنت فقر و فنا کار تو داری
ای رخت کشیده به نهان خانه بینش
وی کشته وجود همه و خویش به زاری
پوشیده قباهای صفتهای مقدس
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.