مولوی » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۴۶
مستی و عاشقی و جوانی و جنس اینآمد بهار خرم و گشتند همنشین
صورت نداشتند مصور شدند خوشیعنی مخیلات مصورشده ببین
دهلیز دیده است دل آنچ به دل رسیددر دیده اندرآید صورت شود یقین
تبلی السرایر است و قیامت میان باغدلها همینمایند آن دلبران چین
یعنی تو نیز دل بنما گر دلیت هستتا کی نهان بود دل تو در […]

مولوی » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۵۳
با عاشقان نشین و همه عاشقی گزینبا آنک نیست عاشق یک دم مشو قرین
ور ز آنک یار پرده عزت فروکشیدآن را که پرده نیست برو روی او ببین
آن روی بین که بر رخش آثار روی او استآن را نگر که دارد خورشید بر جبین
از بس که آفتاب دو رخ بر رخش نهادشهمات میشود ز رخش […]

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۸۴
هان ای نهاده تیر جفا در کمان حکماندیشه کن ز ناوک دلدوز در کمین
گر تیر تو ز جوشن فولاد بگذردپیکان آه بگذرد از کوه آهنین

رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۰۲
با عاشقان نشین و همه عاشقی گزینبا هر که نیست عاشق کم گوی و کم نشین
باشد که در وصال تو بینند روی دوستتو نیز در میانهٔ ایشان نه ای، ببین

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۹۱ - در تعریض بر پندار رازی
زین کلک من که سحر طرازی است راستیندست زمانه رسات طرازی بر آستین
سردار اهل فضلم و بندار نظم و نثرآرد سجود من سر بندار ری نشین
بندار چون ز ری سوی تبریز میرسدنان جوین خورد از آن و اکمه زین
من کامدم ز خطهٔ تبریز سوی ریاز خوشهٔ سپهر خورم نان گندمین
چونان که جو ز گندم دور […]

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » سایر اشعار » شمارهٔ ۴ - فی منقبت سیدالشهداء سلام الله علیه
کردم ز دیده پای سوی مشهد حسین
هست این سفر به مذهب عشاق فرض عین
خدام مرقدش به سرم گر نهند پای
حقا که بگذرد سرم از فرق فرقدین
کعبه به گرد روضه او می کند طواف
رکب الحجیج این تروحون این این
از قاف تا به قاف پر است از کرامتش
آن به که حیله جوی کند ترک شید و شین
آن […]

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۴
خوانی کشیده عشق سزاوار آفرین
بسم الله ای حریف گدا خوی ده نشین
از فیض خاص و عام عجب خرمنی نهاد
کاعیان کاینات ازانند خوشه چین
اورا سزد سپاس که هستند جاودان
هم اولین غریق نوالش هم آخرین
پیرایه توان همه اوست روز کسب
سرمایه جزای همه اوست یوم دین
هم فیض اوست در همه آفاق مستفیض
هم نور اوست در همه ذرات مستبین
تعبیر […]

ابوسعید ابوالخیر » ابیات پراکنده » تکه ۵۳
با عاشقان نشین و همه عاشقی گزینبا هر که نیست عاشق کم گوی و کم نشین
باشد که در وصال تو بینند روی دوستتو نیز در میانهٔ ایشان نهای ببین

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۹۴ - در ستایش میرزا تقیخان امیرنظام گوید
امسال گویی از اثر باد فرودین
جای سمن ثریا میروید از زمین
گویی هوا لطافت روح فرشته را
پیوند داده با نفس باد فرودین
یک آسمان کواکب هر دم چکد ز ابر
مانا سپهر هشتم دارد در آستین
گویی سهیل و پروین پاشد به خاک ابر
تا برگ لاله بردمد و شاخ یاسمین
بربسته مرغ زیر و بم چنگ درگلو
بیاهتمام باربد و سعی […]

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۹۸ - در ستایش محمدشاه غازی طاب الله ثراه فرماید
در ملک جم ز شوق شهنشاه راستین
از جزع خویش پر زگهر کردم آستین
چون خواستم به عزم زمین بوس شه ز جای
برخاست از جوارح من بانگ آفرین
گفتم به خادمک هله تاکی ستادهای
بشتاب همچو برق و بکش رخش زیر زین
خادم دوید و سوی من آورد توسنی
کز آفتاب داغ ملک داشت بر سرین
چون عزم دیر جنبش و چون […]

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۴۱۳
آن بت که هست چهرهٔ خور پیش او رهین
صد حلقه دارد از سه طرف هر طرف یمین
پیوسته در میانهٔ هر حلقهای دلی
چون خاتمی شده که کبودش بود نگین
گاهی ز تاب زلف به گل بر نهد کمند
گاهی ز کید جعد به مه بر کند کمین
از تاب زلف اوست دل من گرفته تاب
وز چین جعد اوست رخ […]

کمالالدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۶۲ - و قال ایضآ یمدح الصّدر السّعید رکن الدّین صاعد
برخیّ آن دو عارض و آن زلف نازنین
جان من ار چه نیست بدین حال نازنین
چون حلقه بر درم ز وصالش که سال و ماه
در بند سیم و زر بود آن لعل چون نگین
گفتم رخت گلست، و زین ننگ، رنگ گل
می بسترد ز چهره بدان خطّ عنبرین
از بس که باد و زلف سیه گر همی نشست
تا […]

ظهیر فاریابی » قصاید » شمارهٔ ۶۳
ای بر زده به تقویت ملک آستین
سلطان بر حقیقتی و شاه راستین
شهپر برای تیر تو افکند روح قدس
گیسو فدای پرچم تو کرد حور عین
در دیده سهیل سنانت کشیده میل
در ابروی هلال کمانت فکنده چین
که در دیار ارمن و گه در دیار فرس
دشمن ز تو هزیمت و حاسد ز تو حزین
جز تو که ساخت از پی […]

صامت بروجردی » مختصری از اشعار افصح الشعراء (میرزا حاجب بروجردی) » شمارهٔ ۱ - مصائب و غیره
زینب چون دید خسرو دین مانده بیمعین
رفت و گرفت دست دو طفلان نازنین
آورد آن دو تا گل گلزار خویش را
با چشم اشکبار به نزد امام دین
گفتا که خواهم ای شه خوبان ز جان کنم
این هدیه را نثار قدومت در این زمین
ای حشمت الله از ره احسان نما قبول
ران ملخ ز مور دل افسرده غمین
این عون […]
