ای خانه مبارک و باغ بآفرین
فرخنده باد و فرخ بر خسرو زمین
شاهنشه زمانه ملک زاده بو سعید
مسعود با سعادت و سلطان راستین
تابود بود و از پس این تابود بود
منصور و نیکبخت وقوی رای و پیش بین
توفیق پادشاهی باشدش برزبان
فر خدایگانی باشدش بر جبین
هر جایگه که روی نهد بخت بریسار
هر جایگه که حرب کند فتح بر یمین
گیتی همه به ملکت او را کند شرف
دولت همه به جان و سر او را خورد یمین
بانام او و کنیت او ملک ساخته ست
چون میخ با شیانی و چون مهر بانگین
عزمش چو عزم و حجت پیغمبران درست
رایش چو رای و دولت نیک اختران متین
همچون پدر بزرگ و جهاندار و بختیار
همچون پدر کریم و مسلمان و پاکدین
فرخ پی و مبارک و از خاندان خویش
فرخ پییش خلق جهان را شده یقین
تا او به فال نیک پدید آمد از پدر
باماه و مشتری پدرش گشت همنشین
صد گنج بر گرفت و تهی کرد بی نبرد
صد شاه را شکست و به کف کرد بی کمین
آری به قدر مقدمه شاه شرق بود
همچون سپند مقدمه ماه فرودین
یک یک طلایگان شهنشاه بوده اند
سلطان ماضی و پدر او سبکتگین
برتخت پادشاهی شاهی نهادپای
کو را ز بخت پیش شود میر مؤمنین
آمد شهی که پیل برون آرد از مصاف
آمد شهی که شیر برون آرد از عرین
بر طالعی به بلخ در آمد که آسمان
از چند گاه بازش کرده ست بهگزین
بر آسمان بزرگترین سعد مشتریست
با ماه بود مشتری اندر اسد قرین
ارجو که فرخی بود و فر خجستگی
و ایزد به کار ملک مر او را بود معین
چونانکه آرزوی دل بندگان اوست
سالی هزار باشد در مملکت مکین
تاهر دو تهنیت را در پیش او بریم
صافیتر و شریفتر از لؤلؤ ثمین
یک تهنیت برای خراج تمام روم
یک تهنیت برای خراج تمام چین
همواره شاه باد خداوند و شاد باد
بدخواه او نژند و سرافکنده و حزین
گه چشم او به روی نگاری چو آفتاب
گه دست او به زلف بتی همچو حور عین
معشوق او بتی که دل اندر دو زلف او
گم گردد از خم و گره وتاب و پیچ و چین
همواره این سرای چو باغ بهشت باد
از رومیان چابک وترکان نازنین
این شاه را خدای بدان طالع آفرید
کز خلق جاودانه بر او باشد آفرین
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
با عاشقان نشین و همه عاشقی گزین
با هر که نیست عاشق کم گوی و کم نشین
باشد که در وصال تو بینند روی دوست
تو نیز در میانهٔ ایشان نه ای، ببین
با عاشقان نشین و همه عاشقی گزین
با هر که نیست عاشق کم گوی و کم نشین
باشد که در وصال تو بینند روی دوست
تو نیز در میانهٔ ایشان نهای ببین
ای چرخ ملک و دولت و سلطان داد و دین
مسعود شهریار زمان خسرو زمین
در بزم و رزم نوری و ناری نه ای نه ای
سوزان تری از آن و فروزنده تری ازین
بادی به وقت حمله و کوهی به گاه حلم
[...]
آن بت که هست چهرهٔ خور پیش او رهین
صد حلقه دارد از سه طرف هر طرف یمین
پیوسته در میانهٔ هر حلقهای دلی
چون خاتمی شده که کبودش بود نگین
گاهی ز تاب زلف به گل بر نهد کمند
[...]
خورشید شرع و چشم و چراغ و ضیاء دین
میر و امام امت سیف المناظرین
خورشید شرع و چشم و چراغ و ضیاء دین
میر و امام امت سیف المناظرین
خورشید شرع و چشم و چراغ و ضیاء دین
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.