گنجور

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۹

 

چندانکه زیم با دل آسوده زیم من

بی فکرت و اندیشه بیهوده زیم من

ای راحت جان و دل من زود بیاور

آن باده آسوده که آسوده زیم من

چون راد خدا باده بمن داده، نشاید

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۲

 

امروز امیر در میخانه تویی تو

فریادرس نالهٔ مستانه تویی تو

مرغ دل ما را که به کس رام نگردد

آرام تویی، دام تویی، دانه تویی تو

آن مهر درخشان که به هر صبح دهد تاب

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۴

 

سر تا بقدم ترک منا، جان و دلی تو

باور نکند عقل که از آب و گلی تو

ترک چگلی نیست بدین خوبی و نغزی

ای ترک بگو راست مگر از چگلی تو

یک بوسه ز لعل تو ربودم بحلم کن

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۶

 

آن مست ببین بی خبر از خویش فتاده

خشت سر خم زیر سر خویش نهاده

سر بر در میخانه و لب بر لب مینا

پا بر سر عقل خرد اندیش نهاده

سلطان جهان است که از روی محبت

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۰

 

ایشیخ جز این خرقه و دستار چه داری

جز انده و اندیشه بسیار چه داری

گیرم تو خری علم چه باریست بدوشت

در گل چو فتاد این خر و این بار، چه داری

تکرار کنی روز و شب این درس مزور

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۴

 

این طره پر چین که شکن در شکن استی

امشب چه فتاده است که در دست من استی

خورشید فرود آمده از طارم گردون

یا روی تو آرایش این انجمن استی

گفتم که کنم خانه بصحن چمن امشب

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۵

 

هر جا سخن از شکر و قند و عسل استی

قند لب شیرین تو ضرب المثل استی

هرسو که سرایند حدیث از گل و از مل

لعل تو و رخسار تو نعم البدل استی

صبح است بیا حی علی گوی هله باز

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۳

 

از فکرت و اندیشه در آزار چرائی

از حسرت و اندوه چنین زار چرائی

کار دو جهان را که بدینسان بود آسان

بیهوده بخود کرده تو دشوار چرائی

گیتی همه اندیشه و تیمار تو دارند

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۸

 

رفتم بدر پیر خرابات تو بودی

رفتم بدر شیخ مناجات تو بودی

در کعبه و در دیر بهر مامن و مسکن

چون حلقه زدم، قبله حاجات تو بودی

عالم همه دیدم که بجز اسم و صفت نیست

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۲

 

امروز مرا جام ز باده تهی استی

گوشم همه بر گام ستور رهی استی

بی باده مرا زیستن امروز نشاید

کاندرم بخرگاه بتی خرگهی استی

خرگاه بر افراشته، وز سبزه بگردش

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۶

 

ای تیره تن ما که بجان دشمن مائی

مائیم سلیمان و تو اهریمن مائی

تو گلخن مائی و عجبتر که غلط وار

گوئیم که تو تنگ قفس، گلشن مائی

چون افعی پیچان سیه بر بسر گنج

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۹

 

امشب که منم با تو در اینخانه خالی

کس جز من و تو نیست در این کوی و حوالی

عمریست که من با تو بتا فرصت اینحال

میجستم و یک امشبه فرصت شده حالی

از دست تو نوش است و خوش و خوب و گوارا

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۱

 

تا چند کند دست تو با زلف تو بازی

تا چند کند غمزه تو دست درازی

با زلف پریشیده چه اندیشه کنی باز

کش گاه سرافکنده کنی گه بفرازی

گاهیش ببری سرو گه بر شکنی پشت

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۳

 

هی خویش بیارای و خر خویش بیارای

هی بوم و برو بام و در خویش بیارای

در آتیه مانند زنان روز و شب از ناز

هی روی خود اندر نظر خویش بیارای

تا نیک پسندند ترا قحبه و قواد

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۵

 

در ده قدح باده که با زخم فراقی

مرهم نشود دل مگر از رطل عراقی

دیروز مرا وصل تو گر ساقی جان بود

امروز چه افتاد که شد هجر تو ساقی

می باز نگیری بگه وصل و گه هجر

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » مدایح » شمارهٔ ۱۸ - مخمس در تضمین قصیدهٔ منوچهری

 

ایدون که جهان تیره تر از پر غراب است

وقت من از اندوه وز تیمار خراب است

چشم من از اندیشه این رنج پر آب است

«کامد شب و از خواب مرا رنج و عذاب است

ایدوست بیار آنچه مرا داروی خواب است»

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode