گنجور

 
میرزا حبیب خراسانی

این طره پر چین که شکن در شکن استی

امشب چه فتاده است که در دست من استی

خورشید فرود آمده از طارم گردون

یا روی تو آرایش این انجمن استی

گفتم که کنم خانه بصحن چمن امشب

دیدم ز تو این خانه چه صحن چمن استی

در باغ بود لاله و سرو و چمن و گل

تو باغ گل و لاله و سرو و چمن استی

ای خاتم جم، شکر که افتاده دگر بار

در دست سلیمان ز کف اهرمن استی

بر گردن گردون فکنم بند که امشب

در دست من از زلف تو مشکین رسن استی

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
وفایی شوشتری

ای کرب و بلا منزل جانان من استی

یعنی تو مقام شه گل پیرهن استی

خود گلشن طاهایی و باغ گل زهرا

کاینسان چمن اندر چمن از یاسمن استی

زان پیکر زیبا که به خاک تو دفین است

[...]

ترکی شیرازی

سختم آید زتو ای زلف سیه فام!

کاشفته و ژولیده چرا همچو من استی؟

از بسکه لطیف استی و، خوشبو و، سیاهی

مانا که یکی نافهٔ مشک ختن استی

ای زلف گرت با دل من بستگی نیست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه