گنجور

 
میرزا حبیب خراسانی

این طره پر چین که شکن در شکن استی

امشب چه فتاده است که در دست من استی

خورشید فرود آمده از طارم گردون

یا روی تو آرایش این انجمن استی

گفتم که کنم خانه بصحن چمن امشب

دیدم ز تو این خانه چه صحن چمن استی

در باغ بود لاله و سرو و چمن و گل

تو باغ گل و لاله و سرو و چمن استی

ای خاتم جم، شکر که افتاده دگر بار

در دست سلیمان ز کف اهرمن استی

بر گردن گردون فکنم بند که امشب

در دست من از زلف تو مشکین رسن استی