گنجور

 
میرزا حبیب خراسانی

از فکرت و اندیشه در آزار چرائی

از حسرت و اندوه چنین زار چرائی

کار دو جهان را که بدینسان بود آسان

بیهوده بخود کرده تو دشوار چرائی

گیتی همه اندیشه و تیمار تو دارند

تو خویش در اندیشه و تیمار چرائی

عالم همه در فکر تو و کار تو بیخود

تو بیخبر و بیخود و بیکار چرائی

اکنونکه شفاخانه نهاده است مسیحا

ای کاهل بیعار تو بیمار چرائی

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
مولانا

ای شاه تو ترکی عجمی وار چرایی

تو جان و جهانی تو و بیمار چرایی

گلزار چو رنگ از صدقات تو ببردند

گلزار بده زان رخ و پرخار چرایی

الحق تو نگفتی و دم باده او گفت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه