گنجور

 
میرزا حبیب خراسانی

از فکرت و اندیشه در آزار چرائی

از حسرت و اندوه چنین زار چرائی

کار دو جهان را که بدینسان بود آسان

بیهوده بخود کرده تو دشوار چرائی

گیتی همه اندیشه و تیمار تو دارند

تو خویش در اندیشه و تیمار چرائی

عالم همه در فکر تو و کار تو بیخود

تو بیخبر و بیخود و بیکار چرائی

اکنونکه شفاخانه نهاده است مسیحا

ای کاهل بیعار تو بیمار چرائی