گنجور

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۰۰

 

تا چند ز من گوشه ابروی بتابی

ایقبله من چند ز من روی بتابی

چون من ز عنان تافتنی سوختم از تو

وای آنکه عنان دل ازین سوی بتابی

روزی به بتان گر بنمایی ید بیضا

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۰۱

 

تا دست بر اسباب سلامت نفشانی

از دامن خود گرد ملامت نفشانی

چون نقد روان میرود از دست تو ایدل

حیفست که بر آن قد و قامت نفشانی

زاهد مزن اینطعنه که در پای جوانان

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۰۸

 

ای اشک جگر سوز که در چشم پر آیی

بنشین که نمک ریزه دلهای کبابی

یارب که کف پای تو بر دیده که مالد

شبها که تو افتاده ز می مست و خرابی

دریاب کزین همنفسان زود برنجی

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۰۹

 

منعت نکنم گر ببد اندیش نشینی

ترسم که به رغم من از آن بیش نشینی

غم نیست بمن گر ننشینی غم از آنست

کز من گذری غیر مرا پیش نشینی

وصل از تو نجویم که ترا ایشه خوبان

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۱۲

 

ایشوخ مرا اینهمه دلتنگ چه داری

با من چو وفایی نکنی جنگ چه داری

خورشید صفت نامزد عشق تو شهریست

از مهر من سوخته دل تنگ چه داری

دارم بضعیفی دلی از شیشه تنک تر

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۲۴

 

از رشگ رخت گر دل گل درد نکردی

گل در تب گرم این عرق سرد نکردی

گر عشق خریدار رخ زرد نبودی

اکسیر محبت رخ ما زرد نکردی

ایکاش نم از خون دلم خاک گرفتی

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۲۹

 

ما بنده حسنیم و گرفتار نگاهی

عالم بر ما یک جو و فردوس به کاهی

زنهار عنان ادب از کف منه ایشاه

کاینخانه عشقست چه رندی و چه شاهی

زنار پرستی کن و سررشته نگهدار

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۳۲

 

در کوره غم تا نخورم سوزش و تابی

بیرون ندهم همچو گل از گریه گلابی

رحمت بمن ای گنج وفا نیست وگرنه

ویرانه تر از سینه من نیست خرابی

مست تو دل سوخته ماست که هرگز

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۴۱

 

ای عاشق بی دیده که در عیب منستی

گر ساقی ما را تو ببینی بپرستی

فردا ز تو چون لاله اثر نیست درین باغ

امروز قدح گیر به شکرانه که هستی

چون مرغ چمن چند کنی ناله ز حسرت؟

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۶۵

 

ایسرو اگر این سوخته را دست بدادی

جانرا چو گلی در کف دست تو نهادی

گر بوی ترا یوسف مصری بشنیدی

سر بر زدی از خاکو بپای تو فتادی

حسن تو پسر گر شدی از روز ازل فاش

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۶۷

 

مستی و غم از طعن بداندیش نداری

آه از تو که یکذره غم خویش نداری

پیش همه از خنده نمک چند فشانی

گویا خبری زین جگر ریش نداری

مهرست و وفا کار تو با خلق ولیکن

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۷۰

 

ایگل که غم عاشق مدهوش نداری

تا چند بنالیم و بما گوش نداری

افسرده دل امشب من از آنم که تو ایشمع

از گرمی می سر خوشی دوش نداری

ایطوطی دل آینه ات چون نبود صاف

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۷۱

 

رفتی و چراغ ستم افروخته کردی

دیدی که چه باروز من سوخته کردی

کشتی بجفا شهری و از درد رهاندی

درد همه در جان من اندوخته کردی

از خون اسیران نشود سیر سگ تو

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲ - در مدح میر عفیف الدین گوید

 

تا آتش خور تافته برج سرطان را

همچون شرر آتش زده ذرات جهان را

خورشید جهان سوخت مگر کآتش دوزخ

از چشمه خورشید برون کرده زبان را

شد فاخته سوخته خاکستر و آن هم

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴ - در قحط و غلا و شکایت روزگار گوید

 

دردا که درین شهر دلی شاد نمانده است

یک بنده ز بند ستم آزاد نمانده است

هرجا که روم ناله و فریاد و فغان است

در شهر بجز ناله و فریاد نماندست

مرغان چمن سینه کبابند که در دشت

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱ - در مدح شیخ روز بهان

 

بحری که دلش منبع اسرار نهان است

شطاع جهان شیخ بحق روز بهان است

آن گلبن تحقیق که در مشرب عذبش

صد جوی ز سر چشمه توحید روان است

آن طرفه عروسان که پس پرده غیبند

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۸ - در مرثیه عزیزی گوید

 

آن گوهر پاکیزه که از دیده ما رفت

در خاک فرو رفت مگر ورنه کجا رفت

آه از ستم دهر که آن گلبن از ین باغ

ناچیده گل عیش بصد خار بلا رفت

سروری بنگارید بسنگ سرخاکش

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۱ - در مدح شاه قلی بیک گوید

 

المنه لله که شب هجر سر آمد

خورشید من از مشرق مقصود برآمد

ای بلبل مهجور چو گل باش شکفته

کاینک گل خندان تو باز از سفر آمد

ای باد بیعقوب بگو چشم تو روشن

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۳ - در منقبت حضرت امیرالمومنین

 

تو شیر خدایی به یقین یا اسدالله

سر بیشه تو عرش برین یا اسدالله

شیران جهان صید تو اند از ره معنی

شیر فلکت صید کمین یا اسدالله

در عرش نگین داد رسولت شب معراج

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » اشعار ترکیبی » شمارهٔ ۱۰ - مستزاد

 

چون شاخ گل آنروز که در خانه زینی

آشوب جهانی

و امروز که چون سرو سهی بزم نشینی

آشوب نشانی

گه با من دلسوخته شیرین تری از شهد

[...]

اهلی شیرازی
 
 
۱
۹
۱۰
۱۱
۱۲
sunny dark_mode