گنجور

 
اهلی شیرازی

مستی و غم از طعن بداندیش نداری

آه از تو که یکذره غم خویش نداری

پیش همه از خنده نمک چند فشانی

گویا خبری زین جگر ریش نداری

مهرست و وفا کار تو با خلق ولیکن

جز ناز به بخت من درویش نداری

هر لحظه بزخم دگرم سینه کنی ریش

کو تیر جفایی که تو در کیش نداری

آیینه حسنت دل اهلی است نگهدار

باید که جز این آینه در پیش نداری