دردا که در این شهر دلی شاد نمانده است
یک بنده ز بند ستم آزاد نمانده است
هرجا که رِوَم ناله و فریاد و فغان است
در شهر بهجز ناله و فریاد نمانده است
مرغان چمن سینهکباباند که در دشت
تخمی بهجز از دانهٔ صیاد نمانده است
شد دشت و در امروز چنان رفته ز مزروع
کز مزرعه کاهی به کف باد نمانده است
تاجیک علفخواره ز بیبرگی و با تُرک
برگی بهجز از خنجر فولاد نمانده است
«دلدرغمنانبسته» چناناند که مادر
فرزند دلاویزِ خودش یاد نمانده است
تا نان جو تلخ به دلها شده شیرین
کس را خبر از تلخی فرهاد نمانده است
خون از مژهٔ مردم دلخسته روان است
حاجت به سر نشتر فَصّاد نمانده است
عَیاش کجا جان بُرَد از تاب ریاضت
جایی که رضایتکَش معتاد نمانده است
در قحط قناعت چه کُنَد دل که حریص است؟!
کاین ماسِکه هم در دل زُهّاد نمانده است
گو باد بِرَد سرو و گلِ باغ که امروز
کس را سر سرو و گل و شمشاد نمانده است
اندیشهٔ طاعت نبود اهل ورع را
سجادهنشین را سر اوراد نمانده است
سیرند مریدان طریقت ز ریاضت
زین واقعه در پیر هم ارشاد نمانده است
از اهل دلی بانگ دعایی نشنیدم
در صومعه جز مردم شیاد نمانده است
شد راه فلک بسته مگر بر نِفس خلق
یا قطب زمین رفته و اوتاد نمانده است
کس دست کس امروز نمیگیرد و اِنصاف
مردی که بدو دست توان داد نمانده است
غیر از هنر ظلم که دَرحدِّ کمال است
در هیچ هنر هیچکس استاد نمانده است
از ظلمْ حکایت چه کنم؛ قصه دراز است
القصه مگویید که شَدّاد نمانده است
داد از که زنم؟! چون همه بیدادگراناند
ما را هم از این جور سر داد نمانده است
بر کیش زمان طبع همه ظلمپذیر است
دین پدر و ملتِ اجداد نمانده است
هرکس کُنَد آن چیز که او راست ارادت
بر نیک و بدِ هیچکس ایراد نمانده است
مردم همه خونریز به خودسر شده در مُلک
بر گردن کس منت جلاد نمانده است
از خانهخرابی همه همخانهٔ جغدیم
فریاد که یک خانهٔ آباد نمانده است
از بهر در و چوبْ همه خانه بکندند
جایی که خود از پای درافتاد نمانده است
ویرانه شد این ملک و عمارت بپذیرد
کز سیل فنا خانه ز بنیاد نمانده است
از مادر گیتی بهجز از فتنه نزاید
بهبود نمیبینم و بهزاد نمانده است
نفرینِ مِماناد بلند از همه سوییست
در لفظ کسی حرفِ بِماناد نمانده است
اهلی! مِطِلَب نعمت دنیا که در این عهد
فیضی بهجز از لطف خداداد نمانده است
دل بر کِرَم آلِعلی بند که امید
جز بر کرم حیدر و اولاد نمانده است
یارب بهحقِ آلِعلی کز کرم و لطف
فریادرسی کن که دگر زاد نمانده است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به ناامیدی و یأس از وضعیت اجتماعی و سیاسی جامعه خود میپردازد. او از نبود شادی و آزادی، فریاد و ناله مردم، و از ظلم و ستمی که بر انسانها میرود، سخن میگوید. تمام جایها پر از درد و رنج است و هیچ نشانی از خوشی و آسایش دیده نمیشود. شاعر به تصویر کشیدن مشکلات اقتصادی، اخلاقی و اجتماعی میپردازد و بیان میکند که هیچ کس در این شرایط نمیتواند دست یاری به دیگری دراز کند. او از فساد و بیعدالتی در جامعه مینالد و در نهایت به امید رحمت و کرم خدا و خاندان علی میخواند تا شاید جامعه از این وضع رهایی یابد.
هوش مصنوعی: متاسفانه در این شهر هیچ کسی نیست که دلش شاد باشد و هیچ کسی از بند ستم رها نشده است.
هوش مصنوعی: هر کجا که میروم، صدای ناله و فریاد به گوش میرسد و در این شهر جز درد و فریاد چیزی باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: پرندگان باغ به شدت ناراحت و دلتنگ هستند، زیرا در این دشت هیچ تخمی جز دانههایی که شکارچی برمیدارد، باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: امروز دشت به قدری خشک و بیحاصل شده که حتی از محصولات زراعی هم در آن چیزی باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: تاجیک، به دلیل بیبرگی و کم بود برگها، جز خنجر فولادی چیزی برایش نمانده است.
هوش مصنوعی: دل در غم نان به شدت نگران و مشغول است، به گونهای که مانند مادری است که به فرزند عزیزش فکر نمیکند و همه توجهاش به تامین نیازهای اولیهاش معطوف شده است.
هوش مصنوعی: تا زمانی که نان جو، که طعمی تلخ دارد، برای دلها شیرین شده است، هیچکس از تلخیهای فرهاد با خبر نیست.
هوش مصنوعی: چشمان از غم پر از اشک است و دل خسته فراغت ندارد، دیگر نیازی به جراحی یا درمان نیست.
هوش مصنوعی: افرادی که به خوشگذرانی و عیاشی میپردازند، چگونه میتوانند در شرایط سخت و زحمتبار تحمل کنند، در حالی که کسی که به آن عادت کرده، دیگر رضایت نمیتواند بیابد.
هوش مصنوعی: در دوران تنگدستی و کمبود، دل انسان چه میتواند بکند وقتی که حریص است؟ زیرا این حقه و نیرنگ هم در دل زاهدان باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: بگذار باد، سرو و گلهای باغ را ببرد، چرا که امروز هیچکس در کنار سرو و گل و شمشاد باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: فکر بندگی و اطاعت برای افرادی که ورع و پرهیزگاری دارند، وجود ندارد. افرادی که به نماز و عبادت نشستهاند، دیگر به دعای خاصی مشغول نیستند.
هوش مصنوعی: پیروان طریقت در نتیجه تلاش و تمرین به کمال میرسند، اما اگر راهنمایی از پیرشان نداشته باشند، این سفر بیمعنا خواهد بود.
هوش مصنوعی: در این مکان مقدس، از دلهای پاک و دعاهای واقعی خبری نیست و فقط کسانی که در ظاهر به کارهایی میپردازند و ریاکارند حضور دارند.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که آسمانها و زمین به نوعی در حالت بسته و محدود قرار گرفتهاند و ممکن است این حالت به دلیل حضور انسانها یا چرخش قطب زمین باشد؛ به طوری که دیگر عالمان و پیشوایان معنوی یا ریشههای ثابت وجود ندارند.
هوش مصنوعی: امروز هیچکس به کسی کمک نمیکند و انصاف این است که مردانگی که توانایی کمک به دیگران را داشت، دیگر وجود ندارد.
هوش مصنوعی: جز هنر ظلم که به اوج خودش رسیده، در هیچ رشته هنری فردی به کمال و استادی دست نیافته است.
هوش مصنوعی: از ظلم و ستم چه بگویم که داستانش بسیار طولانی است. در پایان میگویم که دیگر اسمی از کسانی مانند شداد باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: این شعر به احساس ناامیدی و بیعدالتی اشاره دارد که شاعر در آن از نداشتن حامی و یاری در برابر ظلم و ستم سخن میگوید. او از این وضعیت گلایهمند است و به نوعی خود را تنها و در معرض سختیها میبیند. در اینجا، او به ظلم و بیرحمی جامعه اشاره دارد و میگوید که از کی باید شکایت کند وقتی که همه در برابر این وضعیت بیدادگر هستند.
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به این نکته اشاره دارد که در شرایط و زمانهای مختلف، انسانها تحت تأثیر ظلم و ستم هستند و کمتر به اصول و ارزشهای گذشته مانند دین پدران و ملت خود پایبند میمانند. به عبارتی دیگر، باورها و سنتهای اجدادی دیگر در میان مردم پابرجا نیستند و در برابر تغییرات زمان، محو میشوند.
هوش مصنوعی: هر کسی کاری که خودش میخواهد را انجام میدهد و هیچکس نمیتواند به نیکی یا بدی آن کار ایرادی بگیرد.
هوش مصنوعی: مردم همگی در حال جنگ و درگیری هستند و هیچکس را در این سرزمین نیست که متکی به کسی باشد و از او انتظار رحم یا نجات داشته باشد.
هوش مصنوعی: ما در خانهای ویران به سر میبریم و همگی مانند جغدها تنها و تنها هستیم. فریاد میزنیم که هیچ خانهای دیگر به طور آباد و سالم باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: به خاطر در و دیوار خانه، همه چیز را خراب کردند، اما جایی که خود شخص زمین افتاد، هیچ چیزی باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: این سرزمین و ساختمانها ویران شدهاند و باید بپذیریم که از سیل نابودی، هیچچیز از بنیان خانهها باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: از مادر زمین جز ناآرامی و خشم چیزی نمیروید و امیدی به بهبودی نمیبینم و بهزاد نیز در میان ما نمانده است.
هوش مصنوعی: نفرین همیشه از سوی همهجا وجود دارد و در کلمات دیگران جا نمیگیرد و محو میشود.
هوش مصنوعی: زندگی و نعمتهای دنیوی که در این زمان وجود دارد، جز از لطف و رحمت خداوند هیچ چیز دیگری برای ما باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: دل خود را به رحمت و فضل فرزندان علی وابسته کن، چرا که امیدی جز بر رحمت علی و نسل او باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: ای خدا، به حق خاندان علی، به خاطر کرم و لطفی که داری، به فریادم برس، زیرا دیگر سرنوشتی برایم نمانده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.