گنجور

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱ - مدیح ابوالفرج نصر بن رستم

 

آنچه تو بدان کلک کنی روز هدایت

صاحب به همه عمر نکردی به کفایت

ای زاهدی از رای سدید تو بدایت

وآن را کند از همت تو بر تو عنایت

مسعود سعد سلمان
 

جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۶۰

 

از دوست به دشمن نتوان کرد شکایت

کز یار جفا بِه که ز اغیار حمایت

ور مدّعی از جور تو فریاد برآورد

شکر است که ما از تو نداریم شکایت

بی جرم بسی جور و عتاب از تو کشیدیم

[...]

جلال عضد
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۸۲

 

ای از تو بانواع مرا چشم رعایت

آری نظری کن به من از عین عنایت

یکبار به تصریح مرا بنده خود خوان

زیرا که همه کس نکند فهم کنایت

گفتی که عتابی کنم و ناز، دگر بار

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۸

 

دل ملک تو شد نوبت لطف است و عنایت

شاهی بنشان فتنه و بنشین به ولایت

تو آیتی از رحمت و بر روی تو آن زلف

همچون پر طاوس نشان بر سر آیت

با پسته مگر اینکه لب من به تو ماند

[...]

کمال خجندی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۰

 

چون من ز ولای تو رسیدم به ولایت

تا جان بودم روی نتابم ز ولایت

ای یار بلای تو مرا راحت جان است

جان را چه کنم گر نبود ذوق بلایت

عمریست که ما منتظر دولت وصلیم

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۶۷

 

ای نور رخت مطلع انوار هدایت

معلوم نشد عشق ترا مبداء و غایت

بر لوح دلم نقش خیال تو کشیدند

روزی که نبود از قلم و لوح حکایت

از دشمنی خلق جهان باک ندارد

[...]

نسیمی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۵۸

 

ای راحت جان از نفس روح فزایت

دارد نگه از چشم بداندیش خدایت

درمان طلبان از تو دوا جسته ولیکن

من سوخته دل ساخته با درد و بلایت

چون هست وفا شیوه عشاق بلاکش

[...]

حسین خوارزمی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۵

 

صد شاخ گل تازه نشاندم به هوایت

بازآ که یکی زان همه ننشست به جایت

بی نکهت پیراهن تو خرقه زدم چاک

ای غنچه خندان بگشا بند قبایت

مرغی ز دلم گر ز پس مرگ بسازند

[...]

جامی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۳

 

ای سرو روان خاک شوم در ته پایت

جان من و جان همه عالم به فدایت

در خلوت دل شو که چه جای دگران است

بالله که جان هم نتوان دید به جایت

در حشر قیامت بود آن دم که شهیدان

[...]

اهلی شیرازی
 

اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۸

 

هرگز نبود حسن ترا مبداء و غایت

نه عشق مرا هست نهایت نه بدایت

بی هادی عشقت بخدا سالک عاشق

هرگز نتواند که رود راه هدایت

زاهد که همه در پی حوری و بهشت است

[...]

اسیری لاهیجی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۷۱

 

خورشید بسی خاک‌نشین شد به هوایت

روزی نتوانست که بوسد کف پایت

فریاد که جانم به لب آمد ز تحیر

حرفی نشنیدم ز لب روح‌فزایت

خون ریخته بهر ثواب از همه جز ما

[...]

فضولی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۸

 

جان کیست ندانم که در این شهر برایت

ناکرده فدای همه جان‌ها به فدایت

حسنت ز حد افزون شد و غیرت نگذارد

کز چشم بد خلق سپارم به خدایت

تأثیر دعایش سبب ترک جفا شد

[...]

سحاب اصفهانی
 

وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۳ - در مدح امیر مؤمنان علی (ع)

 

هر چند که ما صاحب جرمیم و جنایت

امّا کرم و جود ترا نیست نهایت

از ما بدی و از تو همه لطف و عنایت

در روز جزا، باز دو صد گونه رعایت

وفایی شوشتری
 

وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۳ - در مدح امیر مؤمنان علی (ع)

 

ای جان جهان، جان جهان باد فدایت

جان و دل ما بسته ی زنجیر ولایت

شد پیر «وفایی» به ره مهر و وفایت

با جرم و گنه آمده بر درب سرایت

وفایی شوشتری
 

صفی علیشاه » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱

 

ای آنکه توئی شاه در ادوار ولایت

هر دور بخلق از تو رسد فیض هدایت

در فقر ولای تو صفی را بود آیت

دارد ز تو در هر نفس امید عنایت

صفی علیشاه
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۲ - در تهنیت عید مولود قاسم خلد و سقر حیدرحیه در علی علیه‌السلام

 

در پرده بر افراد رسل کرد حمایت

تا آنکه رسید امر نبوت به نهایت

آنگاه خود افروخت رخ از بهر هدایت

او بود به تحقیق و ز حق داشت ولایت

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱۲ - غدیریه ورودیه در ورود مسعود حضرت صابر علیشاه

 

سلطان نجف شیر خدا شاه ولایت

داماد نبی شمع شبستان هدایت

کش امر دو کونستی در کف کفایت

قرآن به مدیحش ز خدا آیت آیت

صغیر اصفهانی
 
 
sunny dark_mode