مجد همگر » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۲
ای آنکه چو باد ناتوانی
با باد به بوی همعنانی
آنچ از تو به جان خرند عشاق
بر باد دهی به رایگانی
آهونئی و نسیم مشکین
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴
آن دل که جو جانش داشتم نیست
صبری که بر او گماشتم نیست
زلف تو ز درج سینه دل بربود
لابد چو نگه نداشتم نیست
باری دل تو نگاهدارم
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶
بر من همه خواری از دل آمد
کز وی هوس تو حاصل آمد
با بار غمت دل ضعیفم
افتاده و پای در گل آمد
وین نیست عجب که بار عشقت
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵
تالعل تو سنگبار باشد
بس دیده که اشکبار باشد
در بحر غم تو هر که افتد
در آرزوی کنار باشد
هرگز دل من قرار گیرد
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷
بردی دل من ز چشم مخمور
ای چشم بدان ز چشم تو دور
چشمت مرساد چشم کامروز
در چشم منی چو چشمه نور
ای چشم و چراغ من نگوئی
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵
ای زلف تو آشیانه دل
روی تو نگارخانه دل
مرغی ست غمت که نیست قوتش
جز آب سرشک و دانه دل
تیری که زشست عشقت آید
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۰
نه وصل تو می دهد پناهم
نه برخیزد غمت ز راهم
هر روز تو در جفا فزائی
هر لحظه من از غمت بکاهم
گرماه بدم کنون چو مورم
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۸
جانا به صبوح خرمی کن
با ما به نشاط همدمی کن
ایام بهار خرم آمد
ای باغ بهار خرمی کن
یک لحظه فراغت دل خویش
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۹
ای وصل تو اصل دلفروزی
روی تو نشان نیک روزی
وصل تو وفا نکرد لیکن
هجران تو کرد کینه توزی
دل جامه صبر می کند چاک
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۹
گوژو به جز از تو در همه پارس
در دل صف کین من که آراست
این داو تو خواستی ز اول
وین دست تو برده ای و غدراست
با من دو چهار می زنی باش
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۲
ابریست مطیر دست طاهر
کز پاشش گوهرش کمی نیست
آن خواجه آسمان مثابت
کش شبه و نظیر در زمی نیست
در طوس مقام او دریغ است
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۶
در عهد سخات کس نگوید
کآوازه حاتمی و معنی ست
کس نیست در این زمانه امروز
کورا به عنایتت طمع نیست
درذمت همت تو فرض است
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۸
یک راست شنو که از چپ و راست
بر بنده فرشتگان گواهند
از ظلم تو در همه ممالک
مردم به خدای می پناهند
گر پیشه ورند و گر دبیرند
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۸
بی سایه تو مباد فرقم
بی خاک درت مباد خوابم
بی یار شدم زبنده مگسل
بیهوده مبر ز چهره آبم
سلمان توام چو من نیابی
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۷۹
تن در غم جانگداز دادن
جان در پی کرم آز دادن
بینی و لب و زبان و دندان
در پتک و دهان گاز دادن
درمصطبه معتکف نشستن
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۹۵
ای در گله جهان ز عدلت
گرگ آمده پاسبان لاشه
درظل همای رایتت شد
گنجشک هم آشیان باشه
ماراست یکی حدیث باقی
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۰۶
ای در ندب علو فلک را
قدر تو سه ضربه داده پیشی
در لوح فضای بارگاهت
مه بوده در آرزوی خیشی
از مرتبه طیلسان برجیس
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۰۷
ایزد چو خصال خوب دادم
ای کاش مرا حیا ندادی
چون داد حیا در این حیاتم
از رزق دری دگر گشادی
گر شب نبدی و شکر خلوت
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۱۰
ای لفظ تو آب زندگانی
وی کلک تو اصل شادمانی
خط تو که جان ازوست واله
جانیست ز غایت روانی
بیخ قلم تو شاخ دولت
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » اشعار متفرقه » شمارهٔ ۴
شب تا به سحر منم بدین درد
نالان نالان چو ناتوانان
گردان گردان به هر در و کوی
گویان گویان چو پاسبانان
فریاد ز محنت غریبان
[...]