خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۷۱
کو نزل عاشقان که منزل رسیدهایم
جان نورهان دهیم که نادیده دیدهایم
آزاده رسته از در دربند حادثات
رستی خوران به باغ رضا آرمیدهایم
چون چار هفته مه که به خورشید درخزد
[...]
کمالالدین اسماعیل » ترکیبات » شمارهٔ ۵ - و قال ایضا یمدحه
ما خدمت تورا که بجانش خریده ام
بهر سعادت دو جهانی گزیده ایم
بر تو برای خدمت منّت نمی نهیم
ما خود برای خدمت تو آفریده ایم
انصاف درگه تو بهانه ست ورنه ما
[...]
کمالالدین اسماعیل » ترکیبات » شمارهٔ ۱۰ - در مدح نظام الدّین محمّد
این رسم جود کز دل و دست تو دیده ایم
حقّا اگر ز حاتم طایی شنیده ایم
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۹۰۲
پنجاه سال خون دلِ رز مکیدهایم
جان را چو جانِ خویش به جان پروریدهایم
نزدیکِ عقل هیچ دگر نیست جانِ جان
جزمیکه ما به تجربه این جا رسیدهایم
از جامِ باده بارکشی ساختیم وزو
[...]
جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۷۵
دور از تو دلبرا چه جفاها کشیده ایم
وز طعن دشمنان چه سخنها شنیده ایم
آنها که دیده از غمت ای نور دیده دید
نشنیده ایم از کس و هرگز ندیده ایم
در دور چرخ سفله ز دست حریف هجر
[...]
حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۶۰ - فی البدیهه
نوروز و عید ماست که روی تو دیدهایم
وز شام غم به صبح سعادت رسیدهایم
ای نور دیده! چهرهٔ روشن به ما نمای
کز بهر دیدن تو سراپای دیدهایم
از آرزوی روی و لب جانفزای تو
[...]
ابن حسام خوسفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۵
روز الست جرعه عشقت چشیدهایم
قالو بلی به گوش ارادت شنیدهایم
ما شاهباز گلشن قدسیم و عمرهاست
با طایران عالم علوی پریدهایم
منزلگه خرابه نه آرامگاه ماست
[...]
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۷
ما سالها به کوی ملامت دویدهایم
راه سلامت همچو ملامت ندیدهایم
حرص و امل چو رهزن راه طریقتند
ما رخت دل به ملک قناعت کشیدهایم
مفتی اگر ز راه خرد میرسد به جان
[...]
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۶
ما حسن روی یار ز هر روی دیدهایم
رمز اناالحق از همه عالم شنیدهایم
پیوستهایم با تو ازآن دم که خویش را
از هرچه غیرتست به کلی بریدهایم
سودای سود کرده به بازار عشق تو
[...]
هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۱
هر خوبیای، که از همه خوبان شنیدهایم
امروز در شمایل خوب تو دیدهایم
مشکل حکایتیست، که از ماجرای عشق
حرفی نگفتهایم و سخنها شنیدهایم
ما را به راه عشق تو آرام و خواب نیست
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۵۷
ما گل به دست خود ز نهالی نچیدهایم
در دست دیگران گلی از دور دیدهایم
چون لاله صاف و درد سپهر دو رنگ را
در یک پیاله کرده و بر سر کشیدهایم
با بخت تیره از ستم چرخ فارغیم
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۵۸
ما همچو آفتاب به هرجا رسیدهایم
هر کوچهای که هست به عالم دویدهایم
وحشت کنیم ازآن که به خلق است آشنا
ما چون غزال، رام زهر خود رمیدهایم
گر خون عرق کنیم چو خورشید دور نیست
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۵۹
ما پرده از حقیقت عالم کشیدهایم
در غورگی به نشئه این می رسیدهایم
سرمشق بینیازی ارباب همت است
این خط باطلی که به عالم کشیدهایم
از برگریز تفرقه آزاد گشتهایم
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۶۴
ز اهل کرم به هند کسی را ندیده ایم
از طوطیان کریم کریمی شنیده ایم!
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۹
عزلت گزیده ایم به عزت رسیده ایم
صحت شدیم تا که ز صحبت بریده ایم
غافل مشو ز چشم حوادث که در دمی
همچون نگه ز دیدهٔ بینا بریده ایم
هر موج خیز گریهٔ ما بحر خون بود
[...]
صامت بروجردی » غزلیات » شمارهٔ ۵۹
ما از دو کون پای به دامن کشیدهایم
در سایه محبت یاری خزیدهایم
آن بلبلیم ما که چو از بیضه درشدیم
بر شاخسار زلف نکویان پریدهایم
ای باغبان برای گلی در بما مبند
[...]