دور از تو دلبرا چه جفاها کشیده ایم
وز طعن دشمنان چه سخنها شنیده ایم
آنها که دیده از غمت ای نور دیده دید
نشنیده ایم از کس و هرگز ندیده ایم
در دور چرخ سفله ز دست حریف هجر
بس جرعه ی جفا که به یادت کشیده ایم
گویی که چیست حاصل عمرت ز عشق ما
دل رفت در پیش طمع از جان بریده ایم
از اشتیاق آن دهن همچو میم تو
چون نون ز بار محنت هجران خمیده ایم
زین بیش خون مردمک دیده ام مریز
کاو را به نار و خون جگر پروریده ایم
ما ذرّه وار در سر بازار مهر یار
شادی به باد داده و غم را خریده ایم
گر دوست یاد ما نکند ما ز مهر دل
بر یاد دوست جامه جان را دریده ایم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق عاشقانه و درد دوری از معشوق میپردازد. شاعر از رنجها و ستمهایی که به خاطر عشق و جدایی کشیده است، سخن میگوید و به مصائب و سخنان تلخی که از دشمنان شنیده، اشاره میکند. او عاشقانی را توصیف میکند که در انتظار وصال معشوق، به شدت آسیب دیده و غمگین هستند. شاعر به طعنه به این میپردازد که زندگی بدون عشق باطل است و به خاطر عشق، جان خود را نیز فدای دلبستهای کرده است. در نهایت، او به یاد معشوق، غمها را خریده و شادیها را از دست داده است.
هوش مصنوعی: دور از تو، ای محبوب، چه ظلمها و آزارهایی بر ما رفته و چه سخنان زشتی از جانب دشمنان شنیدهایم.
هوش مصنوعی: افرادی که به خاطر غمت اشک میریزند و نگران تو هستند، ما از کسی نشنیدهایم و هرگز ندیدهایم که چنین احساسی داشته باشد.
هوش مصنوعی: در دنیای سخت و تند حوادث، به خاطر دوری و جدایی تو، بارها از آزارهایی که به یاد تو متحمل شدهایم، نوشیدهایم.
هوش مصنوعی: انگار از عشق ما چیزی جز دلبستگی نصیبت نیست؛ از زندگی خود جدا شدهایم و دیگر به مال و منال دنیا فکر نمیکنیم.
هوش مصنوعی: از شور و شوق، لبهای من همانند حرف «میم» به خاطر غم فراق، شکسته و خمیده شدهاند.
هوش مصنوعی: از این پس، ستم و ظلمی که بر مردم میرود برایم برداشته نخواهد شد، زیرا من کسی را که با آتش و خون جگر ساختهام نمیخواهم.
هوش مصنوعی: ما همچون ذرّهای در دل بازار عشق، شادی را فدای مهر و محبت یار کردهایم و در عوض، غم را به دست آوردهایم.
هوش مصنوعی: اگر دوست ما را فراموش کند، ما به خاطر عشق و محبت به او، دلمان را از یاد او خالی نکردهایم و همچنان به او فکر میکنیم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کو نزل عاشقان که منزل رسیدهایم
جان نورهان دهیم که نادیده دیدهایم
آزاده رسته از در دربند حادثات
رستی خوران به باغ رضا آرمیدهایم
چون چار هفته مه که به خورشید درخزد
[...]
ما خدمت تورا که بجانش خریده ام
بهر سعادت دو جهانی گزیده ایم
بر تو برای خدمت منّت نمی نهیم
ما خود برای خدمت تو آفریده ایم
انصاف درگه تو بهانه ست ورنه ما
[...]
پنجاه سال خون دلِ رز مکیدهایم
جان را چو جانِ خویش به جان پروریدهایم
نزدیکِ عقل هیچ دگر نیست جانِ جان
جزمیکه ما به تجربه این جا رسیدهایم
از جامِ باده بارکشی ساختیم وزو
[...]
نوروز و عید ماست که روی تو دیدهایم
وز شام غم به صبح سعادت رسیدهایم
ای نور دیده! چهرهٔ روشن به ما نمای
کز بهر دیدن تو سراپای دیدهایم
از آرزوی روی و لب جانفزای تو
[...]
روز الست جرعه عشقت چشیدهایم
قالو بلی به گوش ارادت شنیدهایم
ما شاهباز گلشن قدسیم و عمرهاست
با طایران عالم علوی پریدهایم
منزلگه خرابه نه آرامگاه ماست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.