گنجور

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۴

 

ای جلوه کرده روی تو خود را در آفتاب

وی گشته نور روی ترا مظهر آفتاب

ای حلقهٔ در تو بهَر خانه ماه نو

وی نایب رخ تو بهر کشور آفتاب

گردان ز شوق تست بهر جانب آسمان

[...]

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۰

 

ای مرد فقر، هست ترا خرقهٔ تو تاج

سلطان تویی که نیست به سلطانت احتیاج

تو داد بندگی خداوند خود بده

وآنگاه از ملوک جهان می‌ستان خراج

گر طاعتی کنی مکنش فاش نزد خلق

[...]

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۱

 

چون هرچه غیر اوست بدل ترک آن کنی

بر فرق جهان تو نهد از حب خویش تاج

در نصرت خرد که هوا دشمن ویست

با نفس خود جدل کن وبا طبع خود لجاج

گر در مصاف آن دو مخالف شوی شهید

[...]

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۲

 

چون در جهان ز عشق تو غوغا در اوفتاد

آتش برخت آدم و حوا در اوفتاد

وآن آتشی که رخت نخستین بدو بسوخت

زد شعله ییّ و در من شیدا در اوفتاد

دیوانه چون رهد؟ چو خردمند جان نبرد

[...]

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۳

 

هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد

هم رونق زمان شما نیز بگذرد

وین بوم محنت از پی آن تا کند خراب

بر دولت آشیان شما نیز بگذرد

باد خزان نکبت ایام ناگهان

[...]

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۳۱

 

آن یار کز مشاهدهٔ یار باز ماند

دارد دلی غمی که ز دلدار باز ماند

اندرمقام وحشت هجر این دل حزین

گویی کبوتریست که از یار باز ماند

هر دم نظر کند بصطرلاب بخت خویش

[...]

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۳۴

 

پیوستگان عشق تو از خود بریده‌اند

الفت گرفته با تو و از خود رمیده‌اند

پیغمبران نیند ولیکن چو جبرئیل

بی‌واسطه کلام تو از تو شنیده‌اند

چون چشم روشنند و ازین روی دیده‌وار

[...]

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۳۹

 

کم خور غم تنی که حیاتش بجان بود

چیزی طلب که زندگی جان بآن بود

هیچش ز تخم عشق معطل روا مدار

تا در زمین جسم تو آب روان بود

آنکس رسد بدولت وصی که مر ورا

[...]

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۵۵

 

گفتند ماه و خور که چو پیدا شد آن نگار

ما در حنای عزل گرفتیم دست کار

در چشم همتست خیال تو چون عروس

بر دست قدرتست جمال تو چون نگار

گر خوانده بود بلبل لَّحانِ طبع من

[...]

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۶۲ - فی التوحید الباری تعالی

 

دانستم از صفات که ذاتت منزهست

از شرکت مشابه و از شبهت نظیر

در دست من که قاصرم از شکر نعمتت

ذکر تو می کند بزبان قلم صریر

هرچند غافلم ز تو لکن ز ذکر تو

[...]

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۷۱

 

گر باد خاک کوی تو سوی چمن برد

بینند نور باصره در چشم عبهرش

جان چون بتو رسید تن اینجا چه میکند

زآنجا که لطف تست ازینجا برون برش

عیسی خود ار بجنت مأوی است کی سزد

[...]

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۷۶

 

ای جان تو مسافر مهمان سرای خاک

رخت اندرو منه که نه یی تو سزای خاک

آنجا چو نام تست سلیمان ملک خلد

اینجا چو مور خانه مکن در سرای خاک

ای از برای بردن گنجینهای مور

[...]

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۹۵

 

هان ای رفیق خفته دمی ترک خواب کن

برخیز و عزم آن در میمون جناب کن

ساکن روا مدار تن سایه خسب را

جنبش چو ذره در طلب آفتاب کن

تا چون ستاره مشعله دار تو مه شود

[...]

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۹۶

 

وصلست و هجر، آنچه بهست اختیار کن

دانی که وقت می گذرد عزم کار کن

اول چو چرخ گرد زمین و زمان برآی

وآنگه چو قطب گرد خود آخر مدار کن

گیتی شکارگاه سعادت نهاده اند

[...]

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۰۹ - وله قال فی مرثیه الشهید کریم الدین اسماعیل البکری نورالله حفرته (و مرقده)

 

ای بوده همتم همه طول بقای تو

همت اثر نکرد و بدیدم فنای تو

نزدیک عصر بود که ناگه غروب کرد

اندر محاق حادثه ماه بقای تو

هم عاقبت ز دست حوادث قفا خورد

[...]

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۱۲

 

ای هشت خلد را بیکی نان فروخته

وز بهر راحت تن خود جان فروخته

نزد تو خاکسار چو دین را نبوده آب

تو دوزخی، بهشت بیک نان فروخته

نان تو آتش است و بدینش خریده ای

[...]

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۱۸

 

ای دل بنه سر و مکش از کوی یار پای

بیرون ز کوی دوست منه زینهار پای

گر دولتست در سرت امروز وامَگیر

از تیغ دوست گردن و از بند یار پای

تا آن زمان که دست دهد شادیی ترا

[...]

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۳۱

 

ای زبدهٔ جهان ز جهان نازنین تویی

واندر خور ثنای جهان آفرین تویی

در پای تو فشانم اگر دست رس بود

این نازدیده جان که چو جان نازنین تویی

از پشت آسمانت ملک می کند خطاب

[...]

سیف فرغانی
 
 
۱
۳
۴
۵
sunny dark_mode