گنجور

 
سیف فرغانی

کم خور غم تنی که حیاتش بجان بود

چیزی طلب که زندگی جان بآن بود

هیچش ز تخم عشق معطل روا مدار

تا در زمین جسم تو آب روان بود

آنکس رسد بدولت وصی که مر ورا

روح سبک ز بار محبت گران بود

چون استخوان مرده نیاید بهیچ کار

عشقی که زنده یی چو تواش در میان بود

معشوق روح بخش باول قدم چو مرگ

از هفت عضو هستی تو جان ستان بود

آخر بعشق زنده کند مر ترا که اوست

کآب حیات از آتش عشقش روان بود

از تو چه نقشهاست در آیینهٔ مثال

دیدند و گر تو نیز ببینی چنان بود

این حرف خوانده ای تو که بر دفتر وجود

لفظیست صورت تو که معنیش جان بود

با نور چشم فهم تو پنهان لطیفه ییست

جان تو آیتیست که تفسیرش آن بود

ای دل ازین حدیث زبان در کشیده به

خود شرح این حدیث چه کار زبان بود

خود را مکن میان دل و خلق ترجمان

تا سر میان عشق و دلت ترجمان بود

 
 
 
مسعود سعد سلمان

اندر زمانه شاه جهان تا جهان بود

سلطان ابوالملوک ملک ارسلان بود

اندر زمانه شاه جهان تا جهان بود

سلطان ابوالملوک ملک ارسلان بود

اندر زمانه شاه جهان تا جهان بود

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

پاینده باد دولت تو تا جهان بود

چونانکه آنچه خواهی از بخت آن بود

کمال‌الدین اسماعیل

امروز هر نثار که کمتر زجان بود

نه در خور جلالت این آستان بود

گویم کرامتست ، چو خورشید روشنست

گویم قیامتست ، دلیلش عیان بود

زیرا که بازگشت روان سوی کالبد

[...]

امیرخسرو دهلوی

یاری کس از کرشمه و خوبی نشان بود

از وی وفا مجوی که نامهربان بود

زانجا که هست خنده گل بلبل خراب

بر حق بود که عاشق روی چنان بود

ای آفتاب، بار دگر چون توانت دید

[...]

جهان ملک خاتون

کامم ز نوش داروی وصلت روا نبود

بر درد من ز وصل تو هرگز دوا نبود

بر درد هرکسی ز لب تو دوا برند

بر درد این غریب ستمکش چرا نبود

جان در وفا و مهر تو دادیم مردوار

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه