گنجور

 
سیف فرغانی

هان ای رفیق خفته دمی ترک خواب کن

برخیز و عزم آن در میمون جناب کن

ساکن روا مدار تن سایه خسب را

جنبش چو ذره در طلب آفتاب کن

تا چون ستاره مشعله دار تو مه شود

بیدار باش در شب و در روز خواب کن

زین بیشتر زیاده بود گفتن ای پسر

عمرت کمی گرفت، برفتن شتاب کن

زآن پیشتر که بارگی وقت سرکشد

رو دست در عنان زن و پا در رکاب کن

اول در مجامله بر خویشتن ببند

پس خانهٔ معامله را فتح باب کن

نفست بسی دراهم انفاس صرف کرد

زآن خرج و دخل روز بروزش حساب کن

در راه هرچه نفس بدان ملتفت شود

گر خود بهشت باشد از آن اجتناب کن

گر او بشهد آرزویی کام خوش کند

آن شور بخت را نمک اندر جلاب کن

خواهی که بر حقیقت کار افتدت نظر

بر روی حال خود ز شریعت نقاب کن

چون عشق دوست ولوله اندر دلت فگند

بر خویشتن چو زلزله خانه خراب کن

فعلی که عشق باطن آن را صواب دید

در ظاهر ار خطاست برو ارتکاب کن

هم پای برفراز سلالیم غیب نه

هم دست در مشیمهٔ ام الکتاب کن

زآن پس بگو اَنا هُو یا من هُو اَنا

از معترض مترس و بجانان خطاب کن

بیم سرست سیف از این شطحها ترا

شمشیر نطق را پس ازین در قراب کن

 
 
 
خواجوی کرمانی

وقت صبوح شد بشبستان شتاب کن

برگ صبوح ساز و قدح پر شراب کن

خورشید را ز برج صراحی طلوع ده

وانگه ز ماه نو طلب آفتاب کن

خاتون بکر مهوش آتش لباس را

[...]

حافظ

گلبرگ را ز سنبل مشکین نقاب کن

یعنی که رخ بپوش و جهانی خراب کن

بفشان عرق ز چهره و اطراف باغ را

چون شیشه‌های دیدهٔ ما پرگلاب کن

ایام گل چو عمر به رفتن شتاب کرد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از حافظ
نسیمی

ساقی! نسیم وقت گل آمد شتاب کن

باب الفتوح میکده را فتح باب کن

در وجه باده خرقه پشمین ما ببر

مرهون یک دو روزه می صاف ناب کن

بر دور عمر و گردش چرخ اعتماد نیست

[...]

حیدر شیرازی

ساقی بیا و جام طرب پرشراب کن

بیدار باش و دیدهٔ غفلت به خواب کن

ای آفتاب کشور خوبی! به وقت صبح

خاطر منور از می چون آفتاب کن

گر بایدت شراب، بیا خون من بخور

[...]

جامی

صوفی متاع صومعه رهن شراب کن

پیرانه سر تلافی عهد شباب کن

مستم ز نشئه می عشق پریوشی

بر یاد لعلش از دو سه جامم خراب کن

عیب است لاف عشق جوانان و عهد شیب

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه