گنجور

 
سیف فرغانی

وصلست و هجر، آنچه بهست اختیار کن

دانی که وقت می گذرد عزم کار کن

اول چو چرخ گرد زمین و زمان برآی

وآنگه چو قطب گرد خود آخر مدار کن

گیتی شکارگاه سعادت نهاده اند

ای باز چشم دوخته، دولت شکار کن

عالم پر از گلست ز عکس جمال دوست

روی همه ببین {و} ورا اختیار کن

ای مفلس دریده گریبان ترا که گفت

دامن فرو گذار و تعلق بِخار کن

خرگه زدی برای اقامت دراو ولیک

جای تو نیست خیمه فروگیر و بار کن

از آب چشم خاک ره دوست ساز گل

هر رخنه یی که در دل تست استوار کن

روز وصال در همه ایام سایرست

آن روز را تو چون شب قدر انتظار کن

ای یار ناگزیر که جان چون تو دوست نیست

با دوستان خویش مرا نیز یار کن

هرچند عاشقان تو نایند در شمار

در دفتر حسابم ازیشان شمار کن

جام وصالت از همه عشاق باز ماند

یک جرعه زآن نصیب من خاکسار کن

خواهم که در ره تو شوم کشته چون حسین

با من کنون معامله حلاج وار کن

آن ساعتی که باز رهانی مرا ز من

از زلف خود رسن، ز قد خویش دار کن

گر چنگ من بدامن وصلت رسد شبی

دستم، چنانکه چشم امیدم، چهار کن

بسیار در منازل هجرت دویده ایم

وقتست، بر جنیبت وصلم سوار کن

 
 
 
مسعود سعد سلمان

ای تیغ شاه موسم کارست کار کن

وز خون کنار خاک چو دریا کنار کن

چون نام شهریار کن ایام شهریار

یک سر زمانه بر اثر شهریار کن

از بهر عون و نصرت دین حیدرست شاه

[...]

وطواط

جانا ، طریق مهر و وفا اختیار کن

با ما بکوی مهر و وفا روزگار کن

بی تو ز اسب شادی و رامش پیاده ایم

ما را بر اسب شادی و رامش سوار کن

ای بی قرار کرده دل من چو ذلف خویش

[...]

نصرالله منشی

چون باد، خیز و آتش پیگار برافروز

چون ابر، و روز ظفر بی غبار کن

ادیب صابر

وقت بهار نو صفت نو بهار کن

خانه ز گل چو بتکده قندهار کن

پی بانگار خوش طرب اندر بهار نه

می با نگار خوش طرب اندر بهار کن

مرغ هزار بانگ برآرد به شاخ گل

[...]

صائب تبریزی

ساقی دمید صبح، علاج خمار کن

خورشید را ز پرده شب آشکار کن

رنگ شکسته می شکند شیشه در جگر

از می خزان چهره ما را بهار کن

فیض صبوح پا به رکاب است، زینهار

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه