گنجور

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۶

 

از شوق دیده عقل چو تدبیر می گداخت

مجنون برای آینه زنجیر می گداخت

آه دل شکسته اگر دیر می گرفت

پیکان ز تاب جستن این تیر می گداخت

گرگوش سنگ حرف مکافات می شنید

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۸

 

نازک شد از وفا دل و قدر جفا شناخت

چشم ضعیف روشنی توتیا شناخت

در شکوه لب گداختنم آنقدر نبود

داغم از اینکه مست تو خود را چرا شناخت

در بزم بیزبانی ما هر که جا گرفت

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۹

 

خون بود دل که لذت درد نهان شناخت

این غنچه قطره بود که رنگ جنان شناخت

آیینه است پرتو شمع مزار من

در خواب هم خیال تو را می توان شناخت

دارد نقیض گیری عاشق سرایتی؟

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۸

 

از جلوه تو چشم دل و جان لبالب است

هر برگ غنچه ام ز گلستان لبالب است

در شیشه خانه دل ما کز هوا پر است

پیمانه از درستی پیمان لبالب است

شد حشرو یک سخن به لبش آشنا نشد

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۹

 

تا روغن چراغ دلم درد غربت است

اسباب خانه وطنم گرد غربت است

کی می شود شکنجه کش دامن وطن

پای طلب که آبله پرورد غربت است

هر جا که می روم سفر کعبه من است

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۲

 

از بزم رفتنی که گلستان الفت است

دشنام دادنی که غزلخوان الفت است

کم حرف بودنش نمک خوان الفت است

داغ کناره اش گل دامان الفت است

چاک دلم نشان گریبان الفت است

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۴

 

بلبل بیا که ناله ارزان غنیمت است

ابر بهار و صحبت یاران غنیمت است

از هر لبی نوای دگر می توان شنید

تعبیر خوابهای پریشان غنیمت است

عمر عزیز کینه عبث می رود به باد

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۷

 

رسوای دهرم و غم پنهاینم به جاست

خاکم به باد رفت و گرانجانیم به جاست

حیرت پرست یاد تو بودم جنون رسید

از یاد خویش رفتم و حیرانیم به جاست

در دیده نقش کعبه و در دل هوای دیر

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۸

 

یک حرف شکوه از لب خشنود برنخاست

بسیار سوختیم و زما دود بر نخاست

محروم داشت جلوه دیدارش از ایاز

عاشق به نا امیدی محمود بر نخاست

سیلاب عشق خاک وجودم به باد داد

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۱

 

تنگ غم تو خانه دل از هوا پر است

لب از ترانه خالی و گوش از نوا پر است

در دام شکوه ناله شکستن چه لازم است

دنیا فراخ و سلسله بسیار و جا پر است

از خاطرش اراده نظاره برده ایم

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۵

 

اقلیم درد را سحر و شام دیگر است

مستان عشق را رم و آرام دیگر است

عنقا به زور بال تجرد بلند شد

بی قید نام و ننگ شدن نام دیگر است

دردسر خمار ندارد شراب عشق

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۸

 

شمشیر عشق را نمک شرم جوهر است

تا گریه پردگی نشود خنده جوهر است؟

این صوت وجد صوفی حق ناشناس ما

تکرارهای لال و سرافشاندن کر است

روشندلی ز پرتو آزادگان طلب

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۰

 

روز جزا خجالت سرشار نارساست

جرمم زیاده از حد و اقرار نارساست

خالی زگفتگو نشود دل چو گشت پر

مطلب بلند و رشته گفتار نارساست

تسبیح زد به دل نفس جستجو گره

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۱

 

ساقی همین نه از تو دل ما در آتش است

ساغر به خون نشسته و مینا در آتش است

روشن چراغ دیده ز یاد تو کرده ایم

بر هر چه بنگریم تماشا در آتش است

از بسکه داغ جلوه او گشته درچمن

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۲

 

قطع نظر جزای دل بدگمان خوش است

تیغ نهان گداز طراز میان خوش است

اکسیر آبروست سفر در رکاب عشق

پرواز گوهر از صدف آشیان خوش است

آخر دچار تیر تو شد استخوان من

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۳

 

آتش زدی به لاله، عذار اینچنین خوش است

گل گل شدی ز باده، بهار اینچنین خوش است

بی او تمام وصلم و با او تمام هجر

الفت میان عاشق و یار اینچنین خوش است

سیماب باج می دهم و بیخودی خراج

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۴

 

گلبانگ عاشقان چمن راز بلبل است

تا گوش کار می کند آواز بلبل است

دل می رمد ز گلشن حیرت مکن سؤال

هر لب گشودنم پر پرواز بلبل است

طوفان ناله می دمد از باغ گریه ام

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۶

 

ممنون خویش بودن دل قوت دل است

درخاک و خون تپیدن دل عادت دل است

بادام تلخ چاشنی عیش دیده است

درکام زهر غوطه زدن لذت دل است

نشو و نما چو خار بن از پیش دیده است

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۱

 

توفیق زاده نظر پاک من دل است

شمع چمن فریب سر خاک من دل است

از ترکتاز شعله قدان بیش از این مپرس

چیزی که مانده از خس و خاشاک من دل است

باغ من است و چشم من است و چراغ من

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۲

 

شوخیش بسکه وحشی افسانه دل است

در دیده می نشیند و بیگانه دل است

اهل وفا ز دیدن هم گشته اند مست

رنگ شکسته باده پیمانه دل است

عمرش به عذر خواهی مهر و وفا گذشت

[...]

اسیر شهرستانی
 
 
۱
۲
۳
۴
۱۰
sunny dark_mode