گنجور

 
اسیر شهرستانی

شوخیش بسکه وحشی افسانه دل است

در دیده می نشیند و بیگانه دل است

اهل وفا ز دیدن هم گشته اند مست

رنگ شکسته باده پیمانه دل است

عمرش به عذر خواهی مهر و وفا گذشت

عاشق خجل ز تربیت دانه دل است

وحشی نگاهی از در و دیوار می چکد

چشم غزال روزن ویرانه دل است

از خاکروبیش به نوا می توان رسید

گوهر غبار گوشه ویرانه دل است

آهو نظر ز تربت دیوانه دیده است

معلوم می شود که پریخانه دل است

دارد حیا اسیر تو را در لباس عقل

عمری است کز نگاه تو دیوانه دل است